. شعرِ عامیانه   شب اوّل محرم حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام حرفِ تنها شدنِ خواهرتِه حرفِ آوارگیِ دخترته از حالا کوفه به فکرِ صله‌یِ.... سر و پیراهن و انگشترته کوفه به دنبالِ غنیمت بردنه فکرِ سر بر رویِ نی آوُردنه لااقل سه‌ساله‌َرُو نیار حسین اینجا سهمِ بچّه سیلی خوردنه رویِ دار دارم به این فکر می‌کنم به سرِ نیزه‌نشین فکر می‌کنم به تنی که رو زمین می‌مونه و..... گلی که خورده زمین فکر می‌کنم لبِ من خورده تَرَک مثلِ لبات چشامو می‌دوزم آقاجون به‌راٰت افتخارم اینه که عاقبتِ .... دخترم میشه شبیهِ دخترات دخترم حمیده مثلِ سکینه می بینه ظالم می‌شینه رو سینه تازیانه می‌خوره چون تو دلش ولایتِ امیرالمؤمنینه گلویِ اصغرتو می‌دَره تیر حرمله می‌گیره نوزادوُ زِ شیر ندبه‌خونَن پابرهنه پایِ سر زیرِ تازیانه یک عدّه اسیر ✍ .👇