‌ حمید ابن مسلم گفت: پیادگان بر او حمله می‌کردند و آنها را از راست و چپ می‌راند. چون شمر این بدید، سواران را به مددِ خود طلبید که از پشتِ پیادگان باشند و مانعِ فرارِ آنها شوند و کمانداران را گفت تیر افکندند: بدنش چون خارپشت شد و دست از پیکار بداشت و آن سپاه پیشِ روی او بایستادند. عمرِ سعد نزدیک حسین آمد. زینب به درِ خیمه آمد و فریاد زد عمر ابن سعد را که: «وای تو! ابوعبدالله را می‌کشند و تو خیره بدو می‌نگری؟» عمر هیچ جواب نداد. زینب فریاد زد «وای بر شما! مسلمانی میانِ شما نیست؟» هیچ کس جواب نگفت. دیدم سرشک عمر بر گونه و ریشش می‌ریخت و روی از او بگردانید. حسین ایستاد تا ساعتی بیاساید از خستگی جنگ. همچنان که ایستاده بود، سنگی بیامد و بر پیشانی او رسید. پس، جامه برداشت که خون را از روی بسترد... تیری تیز، سه‌شاخه، زهرآلوده بیامد و بر سینهٔ او نشست. سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت «خدایا، تو می‌دانی مردی را می‌کشند که روی زمین پسرِ پیغمبری غیرِ او نیست.» آن‌گاه، آن تیر را بگرفت و از پشت بیرون آورد: خون مانندِ ناودان برجست. دست بر آن زخم گذاشت. چون پر شد، سوی آسمان پاشید: یک قطره از آن برنگشت و سرخی در آسمان دیده نشده بود تا آن گاه. بار دوم، دست بر آن نهاد و روی و محاسن را بدان آغشته کرد و گفت «جدِّ خویش، رسولِ خدا، را چنین خضاب‌شده دیدار کنم.» برشی از کتاب آه بازخوانی مقتل حسین بن علی علیهما السلام ترجمه مقتل نفس المهموم شیخ عباس قمی ویرایش یاسین حجازی 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif