و اما اولین روز از ۱۷ امین سال تحصیلی خود را چگونه آغاز کردید؟ اینطوری که در تصویر بالا می‌بینید!😁 کلاسای دانشگاه ۳ روز صبح تا ظهر بود و امیدوار بودم با شروع ترم و در زمان کلاس‌های من، دختر بزرگم مدرسه باشه و دو تا کوچیکترا خونه بمونن و کسی بیاد پیششون. اما از همون روز اول خدا یکی از سخت ترین‌ها رو نشونم داد تا گربه رو دم حجله بُکُشه😎. دختر مدرسه‌ای شب اولین روز کلاسای من تب کرد و دل درد و ... خلاصه که علاوه بر اینکه تا صبح کنارش بیدار بودم تصمیم بر این شد که نره مدرسه، و با وجود پیگیری‌ها از چند ماه قبل، هیچ کسی پیدا نشد پیش کوچیکترا توی خونه بمونه، و من روز اول با سه تا بچه ها و این حجم از وسایل رفتم دانشگاه؛ 🙈 انواع غذا و خوراکی انواع اسباب بازی و لباس جارو دستی و روفرشی و ظرف و ... قرار بود بچه ها رو بذارم نماز خونه دانشگاه و یه بنده خدایی زحمت بکشه پیششون باشه 😊 خلاصه اون روز گذشت. هرچند یکی از احساسات متناقض صبح همون روز اول اومد سراغم؛ خدا جون می‌خوای بگی تصمیم اشتباهی گرفتم؟ یا می‌خوای منو قوی کنی توی این مسیر سخت جا نزنم؟🥺 به هر حال این اولین و آخرین روزی شد که بچه ها رو با خودم بردم. اما چالش ها در طرح‌ها و رنگ‌های مختلف همچنان وجود دارن... مثلا یه روز دیگه بود که بچه ها هر سه حسابی مریض بودن و احساس میکردم علاوه بر رسیدگی جسمی به مهر مادری و بودن من کنارشون نیاز دارن. اون روز برعکس روز اول هر ۴ تایی موندیم خونه. راستش قصد دارم مفصل از چالش های دانشگاه رفتن با بچه های کوچیک ننویسم. چون به نظرم هیچ کاری بدون چالش نیست و زندگی بدون چالش زندگی نیست.🙎🏻‍♀ هر کسی در هر موقعیتی با چالش‌های مختلفی دست و پنجه نرم می‌کنه؛ و به نظرم مهم اینه که با یه نگاه کلی تلاش کنیم تا روحیه مواجهه مثبت با چالش ها رو تو خودمون تقویت کنیم، که این روحیه تقویت نمیشه مگر وقتی با چالش روبه‌رو بشی. توی لحظه های این یک ترمی که رو به پایانه، پر از احساسات جذاب و متفاوت و بعضاً متناقض بودم. احساساتی که در لحظه دچار چرخش می‌شدن و من در دل این لحظه یاد می‌گرفتم دقیقا این لحظه‌ها دارن زندگی منو می‌سازن؛ هرچند در گذر هستن آروم باش مطمئن شو جای درستی ایستادی و توکل کن🤲🏻 بریم ببینیم دیگه چی پیش میاد🌝 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif