کاربرگ های رنگ آمیزی قدس رو لوله کردم و به علی یاسر سپردم که دوتا شکلات از تافی های خوشمزه ای که الهه جان زحمت کشیده بودن و اوردن بذاره داخل نایلون ها🤩 امیریوسف پرید جلو _ إ ....مامان ، پس من چیکار کنم؟ گفتم سریع برو یه پانچ بگیر (از همین دستگاه های کوچولویی که دایره یا اشکال مختلف برش میزنه) چون خودم اسمش رو دیشب یاد گرفتم برا شما هم گفتم😄. نخندین بهم...😬 خب تا حالا لازمم نشده بود که بخوام اسمشو بدونم. خلاصه سریع از چند مغازه پشت خونه یه پانچ خرید و برگشت. گفتم با باقی مونده برگه های رنگی که زیاد هم نبودن و تیکه های ریزی مونده بود کلی پانچ کن . اماده که شد این دایره های کوچولو رو یه مقداریش رو داخل هر کدوم از بادکنکا ریختم. و بعد مجدد علی یاسر بادکنک هم میذاشت داخل بسته ها🥰🤩 کاربرگا رو تند تند لول کردم و یه چسب نواری کوچولو زدم و گذاشتم تو بسته ها.. موعد جلسه قران شبانه رسید. ازونجایی که سرما خوردم و کارا نصفه مونده بود سعادت نداشتم برم. همه شون حتی حتی ماهد حسین💃💃 رو بردن و در همین زمان بود که من در پوست خود نمیگنجیدم😍 بلافاصله رفتم سراغ بسته ها و مسجد قدس رو بالای بسته بندی منگنه کردم و... بالاخره به سلامتی کار به اتمام رسید😍😍🥰 و حالا کاری که شما باید بکنید🤩 برای توزیع زیبا و عالی دعا کنید.موفقیت در پخش ممنونم از همه تون که داستان بسته های قدس رو شنیدید😍 یاعلی @madaranemeidan