💠آخرین فرصت ها به بهانه بازی بچه ها اومدم در حیاط ايستادم، بچه ها که مشغول بازی شدند کوچه رو یه نگاهی کردم کسی نبود... از فرصت استفاده کردم و گوشیم رو دراوردم و با کسی که مطمئن بودم رای نمیده شروع کردم به صحبت... تا اینکه ۴،۵ نفر از همسایه ها آمدند، نشستن در حیاطشون و منو هم صدا زدند منم از خدا خواسته زود رفتم کنارشون نشستم .... از بچه ها و همسایه ها و آب و هوا و همه گفتیم ... تو دلم میگفتم خدایا چه جوری شروع کنم خودت یه حرفی از انتخابات بیار وسط ...ولی اصلا کسی چیزی نگفت ....فایده نداشت باید شروع میکردم .... با خنده گفتم شماها میخاین فردا به کی رای بدین؟!اصلا رای میدین؟! چندتا شون که گفتند آره رای میدیم... به این کاندید هم رای میدیم خیلی خوشحال شدم منم کاندیدای مورد نظر خودمو گفتم. یکی از همسایه ها گفت: رای ما که فایده نداره... گفتم: اتفاقا خیلی هم فایده داره!!کی گفته نداره؟! یکی دیگه گفت:الان اگه آقای رئیسی زنده بود ما کارگرها از مرداد ۱۴۰۳ رسمی میشدیم... اون یکی دیگه شون گفت:خوشبحال خودم که اصلا هیچ وقت نرفتم رای بدم... مجرد هم که بودم، نرفتم... رو کردم بهش و گفتم:برو پشت کشورت باش ...یعنی نمیخوای یه قدم برای کشورت برداری؟ گفت: حالا با اون یه نفر ما چی میشه؟!کی ما رو آدم حساب میکنه؟! گفتم: اتفاقا تو جمهوری اسلامی ایران هست که رای یه آدم معمولی با اون کله گنده ها یه امتیاز داره ..‌. رای ات خیلی هم ارزش داره... @madaranemeidan