تازه راه افتاده بودیم سمت مرز و می‌خواستیم به نیابت از مردم فلسطین و به نیت پیروزی شان در پیاده روی اربعین شرکت کنیم... نزدیک مرز بودیم که کسی زنگ زد و خیلی عجله ای سراغ شماره کارت کمک به مردم غزه را گرفت گفت:مقداری پول جمع شده میخواهم هر چه زودتر به شماره کارت مردم غزه واریز کنم.راهنمایی اش کردم و خداحافظی کردم. وقتی از سفر برگشتم و در مورد آن پول با بنده خدا صحبت کردم فهمیدم آن پول همه ی پس انداز چندین ماهه خودش بوده و در حالی که به پولش حسابی محتاج بوده اما نذر مردم غزه کرده... نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم گفتم: خوب شما اگه صدهزار تومان هم کمک میکردین واقعا قبول بود چون وسع شما همونقدره... برگشت توی صورتم را زد و گفت : یک لقمه نان از گلویم پایین نمی‌رود وقتی بچه های غزه را میبینم.چند بار شده سر سفره بلند شده ام و نتوانسته ام غذا بخورم این کمترین کاری بود که می‌توانستم برای آن بچه ها انجام دهم🥺🥺🥺 مدت ها منتظر بودم همچین پولی جمع و جور کنم برای کمک به مردم فلسطین! @madaranemeidan