مدار مادران انقلابی "مادرانه"
« *در این قضیّه‌ی انتخابات- شما بانوان و خانم‌های عزیز می‌توانید نقش ایفا کنید. مهم‌ترین نقش شما هم در داخل خانه است؛ مادرها می‌توانند نقش ایفا کنند، وادار کنند فرزندان را و همسر را برای اینکه در زمینه‌ی انتخابات فعّال باشند و درست تحقیق کنند. زن‌ها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریان‌ها، دقیق‌تر و ظریف‌تر از مردها نگاه می‌کنند و نقاطی را پیدا می‌کنند؛ [لذا] در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوق‌ها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید* .» ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ بعد از تلاش‌های در حد توانم در این چند روزه برای سهیم بودن در دعوت و ترغیب به مشارکت پرشور و بعد از همه تحقیق و تفحص‌ها و راستی آزمایی‌ها، بالاخره صبح روز انتخابات فرا می‌رسد، یک نیت صبحگاهی، متفاوت از همیشه برای ختم به خیر شدن امروز، چند نذر هم ادا کردم برای إن‌شاءالله مشارکتی پرشور با مشتی محکم بر دهان شیاطین و یاوه گویان عالَم. چای را دم می‌کنم و صبحانه را آماده، می‌خواهم بچه‌ها را که بیدار می‌کنم همه چیز مرتب و آماده باشد، تلویزیون را روشن می‌کنم و قدری صدایش را بلند تا شور و هیجان انتخابات در فضای خانه پخش شود و بعد می‌روم سراغ بچه ها. حقیقت را بگویم الان که فکر می‌کنم می‌بینم چقدر دلچسب‌تر بود اگر تمام این مناسبت‌های مهم و باشکوه در کودکی و نوجوانی من در ذهنم زیباتر و پرشورتر جای گرفته بود و خاطرات شیرینی برایم ساخته بود. خدا رو شاکرم که من را در جایگاه مادری قرار داده و می‌توانم این اندازه مؤثر باشم و نقش‌های مهمی ایفا کنم. اول می‌روم سراغ پسر نوجوانم؛ این چند روزه برای تولید محتواهای انتخاباتی رویش حساب باز کرده بودم و انصافا تمام تلاشش را کرد، بوسه ای بر گونه‌هایش می‌زنم و دستی به سر و رویش می‌کشم و با شور و هیجان ویژه بیدارش می‌کنم. حالا نوبت دختر نازنینم هست که از دیروز بارها از ساعت رأی‌گیری سوال کرده و اینکه کی می‌ریم؟ ساعت چند ما رو بیدار می‌کنی؟ کجا می‌ریم؟ شمارش رأی ها به چه صورته؟! کاش ما هم می‌تونستیم رأی بدیم... بگمااا من می‌خوام خودم برگه‌های رای رو داخل صندوق بیندازم... بعد از صرف صبحانه می‌ریم برای آماده شدن، وضو می‌گیرم و نیت می‌کنم که برای رضای خدا، انتخاب درست، مطمئن و با حجت شرعی داشته باشم، دعا می‌کنم برای انتخاب افرادی اصلح و شایسته توسط همه‌ی مردم ایران زمین و انتخاباتی پرشور و پرخیر و برکت، زمینه ساز ظهور. پای صندوق‌های رأی حاضر می‌شیم، دقت و کنجکاوی بچه‌ها به اسامی روی کاغذ رأی ما و کدهای انتخابی جالب بود، و منتظر بودن که سریع مالک اون کاغذها بشن و با دستان خودشون رأی‌ها رو در صندوق بیندازند. الحمدلله تکلیف شرعی‌ مون رو انجام دادیم و حالا وقت خاطره‌سازی بود توسط منِ مادر به کمک پدر. بچه‌ها فکر می‌کردن دیگه برمی‌گردیم خونه ولی شروع کردیم به دور زدن با ماشین تا نظاره‌گر حال و هوای شهرمون در این روز انتخاباتی که بارش برف، زیبایی و هیجانش را دو صد چندان کرده بود و گویی آسمان هم برای این روز جشنی برپا کرده. به یک فضای سبز که پوشیده از برف بود خودمون رو رسوندیم و رفتیم سراغ برف بازی و درست کردن آدم برفی. اولین بار بود که امسال بچه‌ها برف بازی می‌کردن اونم خانوادگی و خیلی براشون هیجان داشت. نشستیم تو ماشین و گل گفتیم و گل شنیدیم تا خونه، پشت در خونه که رسیدیم گفتم بچه ها بریییم پشت بام و با یه چای داغ و شکلات در اون هوای سرد ازشون پذیرایی کردم و حسابی چسبید. وارد خونه که شدیم همسر و بچه‌ها هم‌زمان گفتن آخیییی چقدر کیف داد امروز، خیلی عالی بود... و من خوشحال از اینکه یک روز دوست داشتنی و خاطره انگیز در ۱۱ اسفند براشون رقم خورده. به‌ امید‌ شیرین‌ شدن‌ کام‌ ملت‌ ایران. به‌ امید‌ نتایجی‌ مطلوب‌ و‌ به‌ نفع‌ ملت‌ ایران. به‌ امید‌ خوشحالی‌ دوستان‌ و‌ ناامیدی‌ بدخواهان. 🖊فاطمه بهزادی * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)