صدای گرمی داشت ، با یه عده طلبه از تهران آمده بودند ، همه شان شهید شدند الا محسن ! این اواخر حال عجیبی داشت ، شبها تا صبح گریه میکرد و روزها شاد و خندان بود ، میگفت ، همه کارهایم رو کردم ، آماده و هیچ نگرانی ندارم . به یکی از بچه‌ها گفته بود ، وقتی شهید شدم ، این سربند رو ببند رو سینه ام !! جنازه اش که آمد ، سر نداشت ، سربند رو بستند به سینه اش ، روی سربند نوشته بود ، انا زائر الحسین...... 📕 خط عاشقی ، ج1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg