یکی از بستگان صیاد شیرازی از خدمت سربازی فرار کرده بود و پرونده‌ اش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی و دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود. مادر صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه این پسر جوونه ، گناه داره. بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسر تون بگین بهتر نیست؟ گفت: قبول نمی‌کنه! پرسیدم: چطور؟ مادر صیاد گفت: علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! ، آبروی من رو نبره... سردار 📕 یادگاران١١ - ص۵٧ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🇮🇷 @mafeleshg