#خـــاطرات_شهدا
غلامعلی با موفقیت و نمرههای عالی، دوره ابتدایی را به پایان برد و هر سال شاگرد ممتاز شد؛ وارد دبیرستان شد و به تحصیل ادامه داد و در سن ۱۶ سالگی با بهترین معدل،مدرک دیپلم را دریافت کرد و همان سال در کنکور و رشته انرژی اتمی وارد دانشگاه شد. در دانشگاه به خاطر کسب امتیاز بالا، بورس تحصیل در خارج از کشور به وی تعلق گرفت ولی از پذیرفتن بورس سرباز زد و تحصیل در داخل کشور را به خارج ترجیح داد.
غلامعلی پس از ورود به دانشگاه و آشنایی با تعدادی دانشجوی مسلمان و مبارز، جدیتر از گذشته وارد جریانهای سیاسی شد....
#شهیدغلامعلی_پیچک
📕 نوید شاهد
#ماه_رمضان
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۳ فروردین
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خـــاطرات_شهدا
روایتی از نحوه شهادت نوجوان ۱۶ سالهای که برای جلوگیری از لو رفتن عملیات ، زنده زنده در آتش سوخت و از پیکرش جز خاکستر و کلاه فلزیاش هیچ چیزی باقی نماند....
#شهیدعلی_عرب
راوی ، رضا ایرانمنش
#ماه_رمضان
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۴ فروردین
#خـــاطرات_شهدا
گرگانینژاد ( اولین دکتر شهید ) به محض دریافت نامه، با پیگیری های زیاد همراه با چند نفر از دوستانش، توانست یک دستگاه آمبولانس گرفته تا با آن به کردستان برود. نامهای را به دست یکی از دوستانش میدهد و میگوید در صورتی که از این مأموریت بر نگشتم این نامه را به خانوادهاش برساند. وی همراه با تیم پزشکی، در کردستان، به مجروحان و مردم ستمدیده کمک میکند.....
#شهیدحسین_گرگانی_نژاد
📕 نوید شاهد
#شب_قدر
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۵ فروردین
#خـــاطرات_شهدا
چند روز بود که شاد می دیدمش!
گفتم شاید هدیه یا چیزی گیرش اومده که اینطورخوشحاله !
وقتی علت رو ازش پرسیدم ، گفت :
تونمیدونی پدرم به من چی گفت ! حرفی بهم زد که انگار دنیا رو بهم بخشیده . بابام گفت : من از تو راضی ام !!
وقتی پدرم ازم راضی است ، می خوای اینجوری خوشحال نباشم ؟!....
#شهیدمحمدزمان_ولی_پور
📕 مسافر ملكوت ، ص۷
#رمضان_مهدوی
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۶ فروردین
#خاطرات_شهدا
کنار خیابون داشتیم با ابراهیم صحبت می کردیم که یهو دیدم صورتش سرخ شد.
رد نگاهش رو دنبال کردم دیدم چشمش خورده به یه زن بدحجاب کنار کیوسک تلفن.
ابراهیم با دلخوری رویش را برگردوند و با ناراحتی گفت ،
غیرت شوهرش کجا رفته؟؟ غیرت پدرش کجا رفته؟؟ غیرت برادرش کجا رفته؟؟
بعد رو کرد به آسمان و با حالی پریشان گفت ،
خدایا تو خودت شاهد باش ما حاضر نیستیم چنین صحنه های خلاف دینی رو توی این مملکت ببینیم ، نکنه به خاطر اینها به ما هم غضب کنی و بلاهای خودت رو بر سر ما نازل کنی...
#شهیدابراهیم_امیرعباسی
📕 ساکنان ملک اعظم۵
#برای_ایران
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۱۴ فروردین
#خاطرات_شهدا
سرهنگ گمنامی که اشرار در منطقه کرمان را عاصی کرده بود.!!
مهدی بیشتر مواقع پایش را دراز میکرد و بخاطر زانو درد ، کیسه آبگرم میگذاش، دلیل این درد ترکشی بود که در پای وی قرار داشت و ترجیح داده بود به خانواده نگوید تا نگران نشوند ، همسرش بعد از شهادتش توسط همرزمانش متوجه شد و بیشتر برای مظلومیت و گمنامیاش و از دوران پر فراز و نشیب خدمت شهید اشک می ریخت.
مهدی در سال ۱۳۸۲ همراه با خانواده به سفر کربلا رفته بودند. از بین الحرمین به سمت حرم حضرت ابوالفضل(ع) حرکت کردند. آن موقع حرمها مثل الان بازسازی نشده بود. کنار در ورودی حرم آقا ابوالفضل العباس مقداری شن و پارههای آجر ریخته و یک کارگر مشغول ریختن خاکها در تراکتور بود. مهدی بیل را از دست کارگر گرفت و شروع کرد به ریختن خاکها و نخالههای ساختمانی داخل تراکتور ، دوست داشت که در ثواب این کار شریک باشد.
شهید بینهایت به حضرت عباس(ع) و حضرت زهرا(س) علاقه و ارادت داشت.
او در اوج گمنامی ، در صف اول دفاع از جان و مال و ناموس مردم میهنش بود ؛ شهیدی که در زمین گمنام و در آسمانها پرآوازه است....
#شهیدمهدی_توسنگ
📕 مشرق
#هشتم_شوال
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۱۸ فروردین
#خاطرات_شهدا
رودباری خرداد سال ۵۹، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعاليتهای جهادی به شهر بانه كردستان اعزام شد. وی در بانه هر كاری كه از دستش بر میآمد انجام میداد. در روستاهايی كه پاكسازی میشدند، كلاسهای عقيدتی و قرآن برگزار میكرد. با توجه به شرايط بسيار سخت آن روزهای كردستان، دوشادوش پاسداران بانه فعاليت میكرد در حالی كه هيچگاه اظهار خستگی نكرد.
رودباری در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانمها بود و علاوه بر آن مخابرات سنندج نيز محل فعاليت او به شمار میآمد. وی آنقدر فعال بود كه يكی دوبار منافقان برايش پيغام فرستادند كه اگر دستمان به تو بيفتد، پوستت را از كاه پر میكنيم.......
#شهیده_صدیقه_رودباری
📕 نوید شاهد
#هشتم_شوال
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۱۹ فروردین
#خاطرات_شهدا
تولد او در غروب روز عاشورا (شب شام غریبان) بود و به خاطر همین ما نام او را حسین نهادیم و خدا می داند که محبت امام حسین (ع) در جان او خانه کرده بود و روی همین علاقه ، از مداحان تراز اول شهر محسوب می شد و در دسته های سینه زنی روز عاشورا در همان ایام طاغوت ، شعرهای او همه اش حماسی و انقلابی بود .
درحقیقت حق امام حسین (ع) را در ایام اختناق با شعارهای حماسی حسینی، در حد توان ادا می کرد .
سردار
#شهیدحسین_بصیر
📕 سایت هادیون
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۲۱ فروردین
#خـــاطرات_شهدا
رمضان وقتی صدای اذان میآمد، دم ایستگاه صلواتی خیلی شلوغ میشد و مردم حسابی صف میایستادند تا عدسی و چایی بخورند، آنقدری سرمون تو ایستگاه شلوغ میشد که وقت نمیکردیم افطار کنیم و چیزی بخوریم.
یادمه تو اون وضعیت حسین با زبون روزه و یه پارچ آب خنک توی ایستگاه میچرخید ، بین بچهها آب پخش میکرد و به هرکسی میرسید میگفت:
بسم الله داداش افطار کردی؟
حسین همیشه به اطرافیانش می گفت ،
باید شهید راه خدا باشیم نه شهید بنیاد شهید !!....
#شهیدحسین_صحرایی
📕 نوید شاهد
#ایران
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۲۴ فروردین
#خـــاطرات_شهدا
با اوج گیری انقلاب اسلامی ، حاج شیخ احمد به ایران آمد و نقش به سزایی در پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) داشت ؛ به طوری که حتی اعلامیهها را با پای پیاده و از بیراهه به دورترین نقاط کشور منتقل می کرد.
این شهید والامقام ۴ سال از عمر شریفش را در سیاهچالهای زندان اوین سپری نمود که بخشی از این مدت را با همرزم شهدیش رجایی و همچنین آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی در یک سلول گذراند. آثار جنایت ستم شاهی تا دم مرگ بر اندام مطهرش مشاهده می شد.....
حجتالاسلام
#شهیداحمدقائنی_نجفی_فاضل
📕 نوید شاهد
#مذاکره
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۲۵ فروردین
#خاطرات_شهدا
آخر میوه فروش های بازار یه پیرمرد نحیف میوه می فروخت. بساط کوچک و میوه های لک دارش معلوم بود که خریداری ندارند.
اما پیرمرد یک مشتری ثابت داشت و او رجایی بود.
رجایی می گفت ، میوه هایش برکت خدا هستند ، خوردنش لطفی دارد که نگو و نپرس...
به دوستاش هم می گفت ، این پیرمرد چند سر عائله دارد ، از او خرید کنید....
#شهیدمحمدعلی_رجائی
📕 خدا که هست
#مذاکره
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۲۶ فروردین
#خاطرات_شهدا
برادر شهید بیضایی تعریف میکرد که در یکی از محلات سوریه که اهالیاش آن را ترک کرده بودند، متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف میدوید. رفتیم جلو و پرسیدیم: چه شده؟ گفت که پسرش مجروح است و در خانه افتاده، ولی کسی نیست که کمک کند.
با تعدادی از بچهها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین تکفیریهاست. هیکل درشت، ریش بلند و لباس چریکی به تن داشت. یکگوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود. تا متوجه ما شد، شروع کرد به داد زدن و هر چه از دهانش درآمد نثار ما کرد.
همین طور که داشت فریاد میزد یکی از بچهها رفت نزدیکش و توی گوشش گفت: میدونی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم. این را که گفت دیگر صدایی از طرف در نیامد!...
#شهیدمحمودرضا_بیضایی
📕 فارس
#ایران
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg
۱ اردیبهشت