هدایت شده از امام زمان و من
و حضرت عزیر علیه السلام، الاغی داشت که با آن سفر می رفت. یک روز وقتی که از شهر ویران شده ی بدون سکنه ای، می گذشت، تعجّب زده گفت: چگونه خداوند می تواند این شهر مرده را زنده کند؟ خداوند می خواست به او یاد دهد، که قدرتش بیش تر و بالاتر از تمام قدرت هاست. او عزیر و الاغش را کشت و ۱۰۰ سال بعد زنده کرد. سپس از او پرسید: چند سال است، زنده نبوده ای؟ عزیر گفت: یک روز و یا یک نصفه روز. خداوند گفت: نه تو صد سال است زنده نبودی. بعد در مقابل چشمانش الاغ را زنده کرد. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd