📕شب ها که می‌خوابیدم، صبح ها زود از خواب بیدار می شدم کارمان لنگی نداشت. گاهی همسایه ها می گفتند:« خانم سادات شما خسته نمیشی ؟ ما دست به دست هم کار می کنیم، بعد خسته میریم خونه استراحت می کنیم و برمی گردیم، شما یه ساعت نشستی ، هنوز روی پا داری جمع و جور می کنی، جا به جا می کنی.» از حرفشان خنده ام می گرفت گاهی خودم از خودم همین سوال‌ها را می پرسیدم،اما جوابی نداشتم، واقعا خسته نمی شدم ،یا کمی که استراحت می کردم، زود سرحال می شدم. ( ما حتی توی مهمانی هایمان هم برای جنگ کار می کردیم) @mahadnews