⚡️حکایات و حکمتها ⭕️ما دزد پول مردم هستیم نه دزد اعتقادات آنها! فضيل بن عياض يک قافله را غارت کرد، مال التجاره خيلى سنگين بود. آفتاب که طلوع کرد گفت: وسایلتان و اثاث‌ها را باز کنيد، اما دستان صاحب بارها را بسته بودند. در ميان وسايل يک دستمالِ بسته بود، فضيل به نوچه ‌اش گفت: دستمال را به من بده تا باز کنم. وقتى که دستمال را باز کرد ديد روى يک کاغذ تميز آية الکرسى نوشته شده و زير آن هم نوشته شده: خدايا! من به اين کتاب تو اعتقاد دارم، من مى ‌ترسم فضيل اين کاروان را غارت کند، من اين آية الکرسى را در اين دستمال مى ‌گذارم و کاروان را در اختيار آية الکرسى قرار مى ‌دهم! فضيل وقتى نامه را خواند، به تمام نوچه هايش گفت: دست اينها را باز کنيد و بارها را تحويل ايشان بدهيد تا بروند. ديگران گفتند: چرا؟ گفت: ما دزد پول و مال مردم هستيم، دزد ايمان و اعتقاد مردم به قرآن و خدا نيستيم، اين فرد با اعتقادِ به آية الکرسى، آن را درون اين بار گذاشت، ما اگر اين وسايل را ببريم يک نفر را به قرآن بى‌ ايمان کرده‌ ايم. 📚برگرفته از کتاب هدایت تکوینی و تشریعی نوشته استاد حسین انصاریان