🗓شنبه ۲۶خرداد ۱۴۰۳/شب نهم ذی الحجه۱۴۴۵
روز ترویه
حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به سمت کربلا
شب شهادت سفیرالحسین حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
#آنچه_از_مولا_علی_باید_بدانیم#فضیلت_شماره_نهم
على (ع ) به شهر مدائن نزول اجلال فرموده به ايوان كسرى و در خدمت آن حضرت جماعتى ازاهل ساباط مداين و از جمله آنها شخصى بود به نام دُلف كه پسر مُنجم كسراء بود چون ظهر شد فرمود: اى دلف بلند شو و همراه من باش . پس آن حضرت در غرفه هاى اطراف ايوان كسرى تشريف مى برد و مى فرمود: دلف اين مكان براى چنين فعالیت و آن اتاق ديگربراى کاری ديگر بوده است . دلف جواب مى داد: به خدا قسم واقع همين است كه مى فرماييدگويا شما در زمان كسرى بوده ايد و مشاهده نموده ايد كه از آنها خبر مى دهيد.
سپس به يك جمجمه اى نگاه كردند (يعنى سر مرده اى كهنه كه گوشت هاى آن ريخته واستخوان آن مانده باشد) سپس به بعضى از حضار دستور داد كه اين جمجمه را برداريدو خود در ايوان كسرى تشريف آورد و در آن مكان نشست ، سپس دستور فرمود طشتى آوردندآب ريخت و در آن طشت و فرمود: جمجمه را بگذاريد در طشت و گفت : قسم مى دهم تو را اى جمجمه كه مرا و خودت را معرفى بنمايى . پس آن جمجمه به زبان فصيح گفت :
شما اميرالمؤمنين و سيد الوصيين و من بنده خدا پسر كنيز خدا كسرى انوشيروان( پادشاه ایرانی) هستم . پس آن اشخاصى كه با آن حضرت بودند از اهل ساباط به خانه هايشان رفتند و آنها را به چيزى كه واقع شده بود و شنيده بودند از جمجمه خبر دادند پس اختلاف كردند در اين كه اميرالمؤمنين چه كسى است .
(نویسنده می گويد يعنى بعضى به خدايى على (ع )قائل شدند و گفتند: با جمجمه حرف نمى زند مگر خالق او)
بعضى ازاهل ساباط به حضور على (ع ) آمدند، در فرداى آن روز عرض كردند: بعضى از مردمان به خدايى شما قائل شده اند و قلوب ما را نيز فاسد كرده اند به واسطه چيزى كه خبرمى دهند از شما.
پس على (ع ) آنها را احضار كرد و فرمود، چه چيز باعث شد كه شما اين حرف را بگوييد؟
گفتند: شنيديم كلام جمجمه و سخن گفتن آن را با شما و اين كار شخصى نيست غير از خدا،از اين جهت گفتيم چيزى را كه گفتيم .
آن حضرت فرمود: از اين كلام به سوى پروردگارتان برگرديد.
گفتند: ما از گفته خود برنمى گرديم ، هر چه مى خواهى كن . دستور داد كه آتشى مهياساختند و آنها را سوزانيدند و دستور فرمود استخوان هايى كه از آنها باقى مانده بودكوبيده بر باد دهند، پس چنين كردند.
سه روز از اين قضيه گذشت بعضى از اهل ساباط به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: الله الله درياب دين محمد(ص ) را به درستى كه آنها را كه سوزاندى برگشتند به منزلهاى خود از اول سالمتر و نيكوتر. حضرت فرمود: آيا چنين نيست كه شما آنها را سوزانيديد باآتش و استخوان هاى آنها را كوبيديد و بر باد داديد؟ عرض كردند: بلى چنين است .فرمود: خداوند آنها را زنده كرده است . در اين هنگام اهل ساباط از مقام شامخ على (ع ) متحير شدند.
#همهحاضرانبهغائبانوپدرانبهفرزندانتاقیامتبرسانند#همهباهممبلغغدیرباشیم#غدیرخماصلاصیلوحدت#تبلیغغدیرحقپدریمولابرمافرزندانشاست#هرکسمحبعلیاستفرزندفاطمهاست