🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#خاطرات_جبهه#حفر_سنگر
عملیات کربلای ١٠ بعد از عملیات کربلای ٨ بود که در کردستان عراق انجام گرفت، من در گردان صاحب الزمان (عج) بودم، ما جایگزین نیروهای گردان مسلم شده بودیم، بیشتر ما را آورده بودند تا به پاتک های دشمن پاسخ بدهیم.
در طول ٩ روزی که در آنجا بودیم تعدادی طلبه و روحانی را دیدم که برای تبلیغ آمده بودند ولی وقتی دیدند ما نیرو کم داریم، لباس رزم به تن کردند و در کنار بقیه نیروها جنگیدند. تو دلم می گفتم: پشت جبهه به روحانیت چه می گویند؟! و من اینجا چه می بینم! دلم برای مظلومیت آنها سوخت.
یکی از ابتکاراتی که در آنجا ما انجام دادیم، این بود که با سکه دو تومانی برای خود سنگر کندیم، وقتی دیدیم از بیل و بیلچه خبری نیست، بیکار ننشستیم و با سکه های یک تومانی و دو تومانی برای خود سنگر کندیم، چون قله ای که روی آن مستقر بودیم سنگی بود، چند ساعت طول می کشید تا دور یک سنگ را از خاک خالی کنیم.
بعد با گرفتن سنگ، حفره ای در زمین ایجاد می کردیم، نمی دانم از بد شانسى و یا خوش شانسی ما بود که محل استقرارمان بیشتر به کمین می ماند تا خط مقدم؛ برای همین مواظب بودیم تا دشمن پی به سنگرسازی مان نبرد.
راوی :
یوسف حسین نژاد