ای خانه دار خانۀ حیدر سفر مکن از شعلۀ غمت، دل من شعله ورمکن چشمی که اشک،طالع او را رقم زده دیگر نصیبِ غصّه و خونِ جگر مکن ای باخبر ز غربت من از فراق خویش طفلان داغدار خودت با خبر مکن این خانه ای که سوخت از شرار خصم بار دگر ز رفتن خود پر شرر مکن با هر نفس ز لعل لبت خون روان شود اینقدر فاطمه، به سوی در نظر مکن یکبار گشته ای سپر از بهر مرتضی دیگربس است، سینه به آهت سپرمکن کشتی مرا، چقدر گریه میکنی،بیا جان علی به خاطر من دیده ترمکن از غصه های بال و پرت درد میکشم بال و پرت شکسته و عزم سفر مکن ای قد کمان که قامتت از غصه تاشده پشتم کمان ز هجرخودت بیشتر مکن دردت یکی دو تا نبود،بیشماره است شب را به ناله های شبانه سحر مکن جانی که از مصیبت تو نیمه جان شده از هرم غصه های خودت شعله ور مکن اسلام مولایی حضرت زهرا (س) روضه