قسمت سوم :
#نوحه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
از نخست زندگی ،
هرگز نمیشد باورم ...
که شود این خانه روزی
قتلگاه همسرم
روزتنهایی که حتی
یک نفر یارم نبود
دیدم اینجا پشت در
افتاده تنها یاورم
او مرا میخواند و من
آن روز دستم بسته بود
کاش آنجا جان من
می شد برون از پیکرم
خاطرات همسرِ
شب زنده دارم زنده ماند
از مناجات سحرگاهان زینب ، دخترم
بر مشامم میرسد
هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند
آرزوی کربلا
تشنه ی عشق حسینم
ای عجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل
قبر شهید کربلا
( کُشتند زهرا را ،
همسر مولا را ... ) تکرار
ای گلِ آتش زده ی باغ من
تازه شد از رفتن تو ، داغ من
مرگ پیامبر ، کمرم را شکست
داغ تو رکن دگرم را شکست
( کُشتند زهرا را ،
همسر مولا را ... ) تکرار
عمرِ علی در گروِ صبر توست
اشکِ علی ، دسته گل قبر توست
ای علمدار سپاه منو
ای میرِ حرم
دیده بگشا و نظر
که چه آمد به سرم
دیده بر هم منه ای
سروِ به خون غلطیده
تا نگویند حسین ،
داغ برادر دیده ..
ای باوفا : اباالفضل
مشکل گشا : اباالفضل
به مُحمد به مُحمد
به علیٍ به علی
و به زهرایِ بتولٍ
و به سبطیهُ و شِبلیهُ هُما نَجلُ زکی
و به سجادِ و بالباقرِ
والصادقِ حق
و به موسی و علیٍ
و تقیٍ و نقی
و بِذِالعسکرِ
بِالحُجَتِ نِ القائِم بِالحَق
اَلَّذی یَضرِبُ بِالسِّیف
بِحُکمِ اَزَلی
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ
إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
در کنار علقمه
سروی ز پا افتاده است
یا گلی از گلشنِ
آلِ عبا افتاده است
یا حُجَّتِ ابنِ الحَسَن
عَجِّل عَلی ظُهورِک