امشب یه فیلم از بچه‌ها‌ی غزه دیدم که به معنای واقعی کلمه روحم درد کشید، روحِ روزمره زده و بی دغدغه‌یِ سردِ من یکباره شکست عین استکان خنکِ تو آبچکون که یکهو مواجه می‌شه با داغیِ آبِ سماور و یکدفعه ترک بر می‌داره و از وسط دو تیکه می‌شه... نمی‌دونم چی دارم می‌نویسم، از زور گریه کلمات رو واضح نمی‌بینم. تصویر ترسیده‌شون پیش رومه... آخ از این همه مظلومیتِ توی نگاهشون...