💐🍃؛ 🍃؛ او در سال 1336 در خرمشهر به دنیا آمد و فرزند سوم خانواده بود. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد اما در کنار تحصیل سعی می‌کرد خیلی چیزها را یاد بگیرد. به گفته خانواده‌اش نسبت به زمان خودش خیلی جلوتر بود. گواهینامه رانندگی داشت و بسیار عالی رانندگی می‌کرد، در حالی که آن زمان در خرمشهر و شهرستان‌های دیگر زن‌ها چندان نمی‌توانستند سراغ این کار بروند. تایپ فارسی و لاتین را بسیار خوب می‌دانست و حتی یک لحظه از زندگی و فرصت‌هایش را بیهوده از دست نمی‌داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که هنوز نهضت سوادآموزی تشکیل نشده بود. شهناز همراه چند نفر دیگر گروهی را تشکیل دادند و به روستاها می‌رفتند و به بچه‌ها درس می‌دادند. تا اینکه 31 شهریور 59 جنگ آغاز شد. خانواده آنها مانند بسیاری از خانواده‌های خرمشهری از این شهر رفتند. به گفته خواهر شهید آنها هم به اهواز رفتند اما شهناز نتوانست از شهر دوربماند و دوست داشت در دفاع از شهر و کشور شرکت کند و به کمک دوستانش برود که در خرمشهر مانده بودند. او همراه دیگران با تمام توان سعی داشت از شهر دفاع کند تا هشتم مهر رسید. از شیراز، کامیونی برای جبهه خرمشهر بار آورده بود و می‌خواست آنها را در مدرسه‌ای خالی کند. دخترها منتظر آمدن مردها نشدند و خودشان دست به کار می‌شوند تا بار کامیون را خالی کنند. زمانی که مشغول کار بودند که دیدند سر فلکه گلفروشی، عراقی‌ها یکی از خانه‌ها را با خمپاره زدند. شهناز و دوستانش به طرف خانه دویدند تا اگر کسی آنجا هست، او را بیرون بیاورند. همان زمان خمپاره‌ دیگری به زمین ‌خورد و منفجر ‌شد. ترکش مستقیماً به قلب شهناز اصابت و او را همان جا شهید کرد. نحوه به خاک سپردن شهناز داستان تلخی دارد؛ شهناز در گلزار شهدای خرمشهر به خاک سپرده شد اما آنقدر شهر ناامن بود که فقط 5 نفر در تشییع او حضور داشتند و بی‌آن‌که پدرش حضور داشته باشد توسط مادر و برادرهایش به خاک سپرده شد. برادرها با دست روی یک سنگ نام شهنار را کندند و بعدها با همین نشانه‌ها بود که خانواده توانستند مزار او را پیدا کنند./ برای شادی روحش صلواتی هدیه کنیم 🍃 💐🍃