د شما ما رو به مادرمون قسم دادی خدا به آبروی ایشون حاجت دلتون رو داد!»
مریم و لیلا مثل ابر بهاریدر آغوش هم اشک میریختند. مریم با هقهق گفت: «اما لیلا! تو دیشب خواب دیدی و من امروز صبح رفتم بهشت زهرا!» گوشیاش را از توی کیفش درآورد. دوباره اسم شهید سیدروحالله را جستجو کرد. عکسش را مقابل چشمان لیلا گرفت و گفت: «اون بسیجی همین نبود؟!»
چشمان لیلا گرد شد.
_ پناه بر خدا! به حضرت زهرا قسم خود خودش بود!
مریم تازه داشت حکمت مهمانی ناخواندهاش را میفهمید...
🕊
* این داستان براساس برداشتی از یک واقعیت نگاشته شده است.
#شهید_سیدروح_الله_گلستان_هاشمی
#دفاع_مقدس