✨چطوری از شیطان فرار کنیم؟ 🌼یزد آن موقع کوچک‌تر بود. مردم بیش‌تر همدیگر را می‌شناختند. هرچه می‌شد همه جا می‌پیچید. محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبان‌ها افتاده بود. 🌷در یک روز دیدم دست‌هایش را حنا بسته. به مسخره گفتم «محمد! این دیگر چه کاری است؟» 🌟گفت «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسه‌ای‌ها راحت شوم. بگویند اُمُّل است و کاری به کارم نداشته باشند.» 📚 یادگاران؛ جلد ۱۶؛ کتاب رهنمون، نویسنده: محمد رضا پور،خاطره شماره ۱۴٫ 🆔 @tanha_rahe_narafte