۱ تو‌ محل زندگی ما اکثرا یا کمونیستن یا کومله هر کسی عضو ی گروهی هست حالا یا رسمی یا غیررسمی، من کاری به این چیزا نداشتم با اهداف کمونیستا اشنا بودم دنیای ارزوها بود و دلم‌ میخواست روزی دنیا بیافته دستشون تا همه برابر باشن تا وقتی که زن گرفتم بعد از ازدواج تازه فهمیدم زندگی متاهلی چقدر سخته، پناه بردم به کتاب خوندن ارومم میکرد زنمم اهل کتاب بود ولی متاسفانه کتابهای خوبی نخوندم فلسفه غرب میخوندم ولی زنم عاشق کتابهای سیاسی ممنوعه بود اصلا کل کتابهای تو خونمون ممنوعه بودن با اینکه سیاسی ممنوعه میخوند ولی عاشق انقلاب و رهبر بود بهش میگفتم چرا میخونی میگفت دوس دارم‌ بدونم ادم‌ اگر هم‌ حرف جناح مخالف رو بخونه هم موافق رو بهنر نتیجه گیری میکنه بعدم این کتابها هیجان دارن _حرام❌❌