به منزل رسید، مادرزن که کنار حوضچه حیاط نشسته بود شروع به ناسزا گفتن و بی احترامی کرد. سید تاب نیاورد و بدون اینکه وارد اتاق شود به پشت بام رفت. اما آن زن صدای خود را بلند کرد به قدری که همسایه ها هم می شنیدند. سید بدون اینکه پرخاشی کند از پشت بام پایین آمد از خانه بیرون آمد و بدون هدف در خیابان به راه افتاد. چند قدمی که رفت در حالت مکاشفه دید که دو تا شده است. او دید که گویی خودش نبود. بدن دیگری یافته بود. یکی از بدنها همان است که مادرزن به او ناسزا می گفت و دیگری بدن حقیقی اوست که بسیار عالی و مجرد است و ابدا فحش و ناسزایی به او نمی رسید. او اجر صبر خود را می چشید. برداشتی از کتاب "آسید علی آقا" زندگی، زمانه و شاگردان مرحوم آیت الله سید علی قاضی از زبان خودش خرید این کتاب (کلیک کنید) 💎 به میامین بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/2285044196Cc82aebfad0