‏🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀 مي بيند و مي‌فهمد و انگار نه انگار صيديم، رها گشته و در بند گرفتار زيبايي چشمش همه را همدم ما كرد اشك و غزل و پنجره و ساعت و سيگار از مرحمت عشق همينقدر بگويم تنهابي و تنهايي و تنهايي بسيار من با طمع شانه او آمده بودم سهمم شد از اين عشق فقط شانه ديوار با اينكه دل كوچك من خانه او شد ابري شده احوال من از حسرت ديدار با عالم بي‌عشق كنار آمده بودم زيبايي اش انكار مرا برد به اقرار دلتنگي و بي‌تابي و باران و خيالش اي حضرت پاييز كمي دست نگه دار ﴿علي صفري﴾ ☄️ 🌙 ✨☄️ ❣️💫☄️ ❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan