هیئت میثم تمار
استاد بنایی کاشی | شرح دعای بیستم صحیفه سجادیه – ایمان – قسمت دوم * شرح دعای بیستم صحیفه سجادیه " ا
خوب ایمان و تکیه کردن به خدا مقدماتی دارد، مهم ترین مقدمه عمل است آن هم از نوع عمل صالح به همین خاطر در ۵۸ آیه ایمان با عمل صالح همراه است " آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ " خدای متعال عمل را قرین ایمان قرار داده و قرآن کریم ایمانی را درخواست می کند که به دنبال آن عمل صالح است. این نشان می دهد که ایمان فقط سِلم و خوشایند نیست. وقتی اعراب به سختی افتادند و دیدند قدرت مسلمان ها بسیار زیاد شده، برخی از قبایل که تا سال هشت و نه هجری مقاومت می کردند به ناچار ایمان آوردند. بزرگ‌ترهایشان که وفود نام داشتند به نمایندگی از قبایل اظهار اسلام کردند. در یک قضیه ای همین تازه مسلمان هایی که به زور مسلمان شده بودند آیه نازل شد " قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ " چرا که هنوز ثابت نشده بود آن ها ایمان اوردند یا خیر. _ ایمان تصدیق قلبی است اما اسلام قبول لفظی است، این که کسی به زبان عنوان می کند خدایش الله، پیامبرش رسول اکرم صلوات الله علیه و امامش علی و اولاد گرام ایشان هستند، این فرد مسلمان و پاک است، حرمتش واجب و مال و خون او محترم است اما معلوم نیست که آیا واقعا مومن است یا خیر؟ _خیلی ها فیلسوف بودند و واجب الوجود بودن خدا را استدلال و تدریس می کردند اما ایمان نداشتند و مومن نبودند، این‌ها به طور ذهنی و عقلی وجود خدا را تصدیق می کردند و این تصدیق را با براهین و استدلال های سنگین دنبال می کردند اما در بودِ خدا اعتقادی نداشتند. واجب بودن را ثابت می کردند اما ایکه خدا هست و صفاتی دارد و ما باید دنبال این صفات باشیم را قبول نداشتند پس تصدیق قلبی منظور است. _ مومن کسی است که به زبان اسلام را اظهار می کند و در عمل ایمان را، کسی که مومن است نشانه عملی دارد پس اینکه می گویند دل باید پاک باشد عمل مهم نیست این یک برداشت ناصحیح است. انسان باید ظاهرش درون او را نشان دهد، ادعا خیلی زیاد است اما آن چیزی که ادعا را ثابت می کند عمل انسان است لذا برای ایمان عمل ملاک است. _ فردی لباس آن چنانی و نامتعارف می پوشد اما قلبا می گوید خدا را قبول دارم و نماز می خوانم، اینطور صحیح نیست، باید در عمل نشان دهد. تصدیق قلبی یعنی باور قلب یا همان روح است. _ تصدیق قلب و روح یا گاهی می گویند نفس، این همان باور است‌. به عنوان مثال یک فرد کمونیست مومن به آن جریان است و عمل خود را متناسب با آن ها تنظیم می کند. این فرد نمی تواند ادعا کند که با آن ها است و نماز هم بخواند. آن چیزی که قلب می گوید حتما در عمل نمایان می شود در غیر اینصورت تصدیق قلبی نیست. در اسلام تصدیق قلبی، باور به این است که خدا وجود دارد و باید از او پیروی کرد، حالا از چه راهی؟ با ایمان به رسول خدا و ابنای گرام ایشان‌.اینکه اسم می گذارند عبدالحسین، عبدالرضا، عبدالعلی، عبدالجواد اصلا کفر نیست زیرا ما در پرستش خدا را می پرستیم یعنی باور داریم که خالق عالم فقط خداست اما در رفتار عبد علی و اولاد علی هستیم و سبک فکر و عمل را از ایشان می گیریم یا اینکه بهتر بگویم در طاعت عبد خدا اما در اطاعت عبد این بزرگواران هستیم. قول و عمل این بزرگواران برای ما درس است و از ایشان پیروی می کنیم لذا وقتی که گفته می شود فلانی عبد فلانی است یعنی مطیع اوست، هر چیزی که این بزرگواران می گویند به عنوان کلام خدا پیروی می کنیم یعنی ما عبد اطاعتی ائمه معصوم علیهم السلام هستیم. فخر ما این هستش که عبد علی و اولاد ایشان باشیم. _ پس ایمان همان تصدیق قلبی است و تصدیق قلبی هم با عمل ظاهری به وجود می آید و عمل نیز ایمان مرا ایجاد و زیاد می کند و به مخاطب من نشان می دهد که عبد خدا هستم. اینکه به مدل های عرفی و امروزی باری به هر جهت زندگی کنیم اما ادعا داشته باشیم که قلبمان با خدا و معصومین علیهم السلام است، این نمی شود، این تصدیق قلبی نیست این ادعایی است که انسان را سرگرم می کند. استاد آیت الله بنایی کاشی