🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃
🌾🍃🌾🍃🌾
🌾🍃🌾🍃
🌾🍃🌾
🌾🍃
🍃
داستان های مثنوی📚
مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي ميراند و ميگفت: من علم دريانوردي و كشتيراني خواندهام. در اين كار بسيار تفكر كردهام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي ميرانم. او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي ميراند آن ادرار، درياي بيساحل به نظرش ميآمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود. جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.‼️
#مولانا_مثنوی
@gonbadekabood
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb