مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ قسمت ۱ اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه ر
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ اینها آن گنجینه‌ی بخشش‌اند، باید از آنها یاد بگیرید. نماز خوب خواندن را می‌خواهید یاد بگیرید درست است از یک متقی سر محل‌تان، از یک آدم با تقوای دوستتان یاد بگیرید خوب است، نمی‌گوییم بد است، انسان حکمت را علم را کمال را، از هر کسی که بخواهد بگیرد خوب است، اما وقتی می‌خواهد نماز خوب را یاد بگیرد که چه نمازی است از امام زین العابدین یاد بگیرد، از دریای بیکران نماز یاد بگیرد، همت بلند باشد که انسان همیشه آب را از سرچشمه بنوشد، در جوی‌ها آب نوشیدن نه اینکه بد است، رفع تشنگی نمی‌کند. اما وقتی انسان به آن مخزن رسید تشنگی او بیشتر می‌شود، استعداد او قوی‌تر می‌شود، حقایق و معارف زلال‌تر را از مخزن و گنجینه‌اش می‌گیرد، این‌ها دستورات اخلاقی سطح عالی است. از دریا بخواه نه از جوی، این است که وقتی در ادعیه می‌خواهیم چیزی را از اهل بیت علیهم‌السلام بگیریم به ما معرفی کردند که آنها چه کسانی هستند؟ در نمازشان کی هستند؟ در روزه‌شان کی هستند؟ امام امیرالمؤمنین آنقدر شبانه‌روز در نماز بود، حتی در زمان حکومتش، گاهی روزها در نماز، خب حالا همه‌اش که کار برنامه‌ی حکومتی که نیست، بالاخره یک سر آسوده‌ای پیدا می‌فرموند، از بس که در روزه بودند و در نماز بودند واقعاً اصحاب آقا دلشان می‌سوخت از بس که آقا روزه می‌گرفت و دلشان واقعاً می‌سوخت از بس که آقا نماز می‌خواند، بعد یک روزی چند تا از این اصحاب مثل عمار، یاسر، مقداد، اویس شبیه این‌گونه آقایون از بس که برای آقا دلسوزی می‌کردند گفتند: آقا چقدر روزه می‌گیرید آخر؟ شب هم غذا خوردنشان هم که معلوم نیست، افطارشان زیاد (به تعبیر خودمان) سر و سامان ندارد یک کمی نان و نمک مثلاً، خب چقدر روزه؟! دلشان سوخت! حالا در آن جایگاهی که امام قرار دارند اینها قرار ندارند که امام چه لذتی می‌برد؟ اما عاطفه است دیگر! مثل یک مادر؛ وقتی ببیند فرزندش از کثرت عبادت، از کثرت نماز، از کثرت روزه، ضعیف شده، لاغر شده، مثلاً زبانش خشکیده خب مادر است دلش می سوزد و لو اینکه آن فرزند از اعمال خودش لذت می‌برد اما این مادر که در جایگاه او نیست از باب عاطفه‌ی مادری دلسوزی دارد و لذا این‌ها هم دلسوزی می‌کردند؛ گفتند به آقا بگوییم چه خبر است این همه؟! یکی را نماینده‌ی خودشان کردند حالا گویا عمار یاسر بود، گفتند شما از ما پیرتر هستی و حشر تو با آقا از ما بیشتر است، شما برو پیش آقا این مطلب را عرضه کن بگو آقا! دوستان برایت نگران هستند! ایشان مشرف شد منزل آقا، دید آقا مشغول نماز است، بعد که نشست که نماز تمام بشود می دید تا که نماز سلام قبلی گفته می‌شود بلافاصله آقا برمی‌خیزد تکبیر بعدی را می‌گوید، اصلاً فرجه پیدا نمی‌شود که حرف عرضه کند، خلاصه خودشان را نزدیک کشاندند تا بین یکی از این دو نمازها درجا به امام عنایت کردند (که یعنی عرضه داشتند) که من عرضی دارم، آقا متوجه ایشان شدند، فرمودند: بفرمایید. گفت: آقاجان من نماینده‌ی دوستانم همه برای شما نگرانند، آخه چقدر نماز؟ چقدر روزه؟ تمام لب‌ها خشکیده! تمام پاهایتان ورم کرده! سر و صورت هاتان رنگتان برگشته! این روزه، این نماز، شب تا به صبح، صبح تا به غروب، از آن طرف کارهای حکومتی هم داری، باید بیت المال بررسی کنی، مشکلات مردم را هم بگیری و یک سهمیه‌ای هم تقسیم می‌شود سهمیه‌ات را می‌گیری به محض اینکه یک گدایی، یک کسی آمده اظهار عجز می کند درجا آن سهمیه‌ی بیت‌المال‌ات را هم می‌گیری به آنها می‌دهی! نامه ها برنامه ها ۱۵ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹