◾️عاشورا، روز تجلّی خدا (بخش دوم)◾️
▪️گفتیم به تعبیر عارف بالله، حاج آقای دولابی، روز عاشورا روز ظهور لا الـٰه الّا الله است، و برای آن چند وجه بیان کردیم. وجه دیگر، این است:
عبد تا وقتی توان و رمقی دارد، در مسیر عبودیّت و بندگی، خودش تلاش و تقلاّ میکند؛ امّا وقتی تمام آنچه را داشت، هزینه کرد، خدا دست به کار میشود. به تعبیر این شعر:
بارالها این سرم، این پیکرم
این علمدار رشید، این اکبرم
▪️همه را داد و هیچچیز باقی نگذاشت؛ همه را باخت؛ دستهایش را هم خوب تکاند؛ یعنی هیچچیز دیگر کف دستم نماند. خدایا همه را دادم! وقتی همه را داد، هرچه در توان داشت، کرد و تمام شد، از آن به بعد چه کسی کار میکند، غیر از خدا؟!
▪️لذا تا ظهر عاشورا اصحاب اباعبداللهالحسین علیهالسّلام هر هنری داشتند در مسیر عشقبازی در محضر معشوق، به کار بستند؛ هر چه داشتند کردند؛ هر چه داشتند دادند؛ از ظهر عاشورا دیگر چیزی نماند؛ کسی نماند؛ کارگردان صحنه از این پس خود خداست. لذا تا مرحلهی موت، سالک فاعل است؛ ولی وقتی به موت نائل شد، دیگر کسی نیست کاری بکند؛ جز خدا. لذا فعلی که از این سالک سر میزند، دیگر فعل او نیست؛ فعل خداست؛ دستش یدالله است؛ زبانش لسانالله است؛ چشمش عینالله؛ و گوشش سمعالله است. فقط ظهور خداست. تا ظهر عاشورا همان دادنها بود.
▪️لذا در سلوک میگوییم سالک تا جایی که رمق دارد باید هزینه کند؛ مجاهدت کند؛ عبادت کند؛ در مسیر تزکیه و تهذیب نفس تلاش کند. تا آنجا که در توانش هست، بکوشد. یک سر سوزن هم جا نگذارد. کسی عرفانبافی نکند که بله، ما که میدانیم از توان ما چیزی برنمیآید، پس چرا بیهوده توانمان را خرج کنیم؟! خیر! این راه نیست؛ تنبلی است! این سلوک نیست؛ تنپروری است! سلوک آن هنگامی است که هرچه داشتی هزینه کردی و با همهی وجود دست خالی شدی؛ هر هنری داشتی در مسیر عبودیّت و بندگی به کار بستی و یک سرباز هم برایت نماند؛ حتّی علیاصغر ششماهه! هیچ نماند؛ همه را دادی! آن موقع است که خدا به میدان میآید. گفت:
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد زمان وصل و بکند خدا خدایی
▪️وقتی همه را دادی، آنگاه خدا میآید. خدا ولایت تو را در دست میگیرد؛ خدا کارگردان صحنه میشود. دیگر تو نیستی. لذا تا ظهر عاشورا کار عبد است و از ظهر به بعد، کار خداست.
@mohamad_hosein_tabatabaei