■●دو جوان خدمت امام حسین سید الشهداء ( علیه السلام ) رسیدند و خیلی سماجت کردند که آقا ! حتما اسم اعظم را به ما تعلیم بدهید !
■●آقا فرمودند:
اسم اعظم برای شما سخت است ،
مشکل است
تحمل ندارید
صبرتان طاق می شود .
■●هر چه آقا احتراز کردند نپذیرفتند تا به هر حال آقا چند جمله درباره ی اسم اعظم فرمودند که این دو جوان از سیمای کذایی با آن جوانی شان ، در جا هر دو پیر شدند ، مثل یک پیرمرد نود یا صد ساله ، رنگ برگشته و وضع عوض شده که داشتند قالب تهی می کردند.
■●و آقا به ایشان فرمودند عرض کردم که شما نمی توانید طاقت بیاورید!
دوباره آقا دعایی فرمودند که آنها به جوانی شان برگردند تا دیگر جوانی نکنند و سماجت در ندانسته ها ، نداشته باشند تا کم کم پیر شوند و حقایق را دریابند.
■●و همین الفاظ آمده در بین ما که ان شاءالله خدا پیرت کنند ،
مردم خیال می کنند حتما باید سنّ ، نود سال و صد سال بشود
حال آنکه حرف پیری , حرف سنّ نیست!
باید در علم و در یافتن حقیقت و یافتن متن واقع ، پیر شد
■●دروس معرفت نفس
استادصمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei