آیات 274-261 بقره قسمت دوم
بخش اول1⃣
● توضيحى در مورد امثال و چگونگى تمثيلات قرآن كريم
توضيح اينكه : مثل در حقيقت يك قصه واقعى و يا فرضى است كه گوينده از جهاتى آنرا شبيه معناى مورد نظر خود مى داند، و لذا در كلام خود ذكرش مى كند تا ذهن شنونده از تصور آن ، معناى مورد نظر را كامل تر و بهتر تصور كند، نظير اينكه وقتى مى خواهد بگويد: من هيچ چيز ندارم ، مى گويد: ((لا ناقه لى و لا جمل )) و يا وقتى به شنونده بگويد: آن وقت كه بايد كارى كرده باشى نكردى : مى گويد: ((فى الصيف ضيعت اللبن )) و از اين قبيل مثلها، اينها قصه ائى است كه روزى واقع شده و با ذكر آن به شنونده مى فهماند كه آن را با مقصود مورد كلام تطبيق نموده تا مطلب مورد كلام را بهتر و روشن تر بفهمد و لذا مى گويند مثل ها هيچ وقت تغيير نمى كنند.
و اما مثلهاى فرضى و خيالى مانند اينكه وقتى مى خواهيم به مخاطب خود بفهمانيم كه انفاق در راه خدا عبارت است از دادن يكى و گرفتن چند برابر آن ، مى گوئيم : مثل آنچه كه در راه خدا انفاق مى كنى ، مثل كاشتن دانه اى است كه وقتى سبز مى شود هفت سنبله و در هر سنبله صد دانه به وجود مى آيد و اين مثل يك مثل فرضى و خيالى است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 593
و آن معنائى كه ما از مثل مى خواهيم به ذهن شنونده منتقل كنيم ، و آن را معيارى براى ايضاح و سنجيدن وضع مطلب خود مى گيريم ، يا تمامى قصه اى است كه به عنوان مثل مى آوريم ، نظير مثلى كه در آيه : ((و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة ...)) و در آيه : ((مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا)) آمده است و يا همه آن قصه منظور و مورد نظر نيست ، بلكه گوشه اى از آن منظور است ، كه اصطلاحا به آن ماده تمثيل گفته مى شود، كه در اين صورت يا همان مقدار را ذكر مى كنيم ، و يا اگر همه قصه را بياوريم صرفا به منظور تتميم قصه و ناقص نبودن آن است مانند مثال اخير، يعنى انفاق و حبه ، چون در اين مثل ماده تمثيل تنها دانه اى است كه هفتصد دانه از آن به وجود مى آيد و اما كاشتن آن ، و روئيدن هفت سنبله از آن دخالتى در تمثيل ندارد و به خاطر تتميم قصه آمده است .
و در قرآن كريم هر مثلى كه تمامى آن ماده تمثيل بوده و با معناى مراد و محل كلام تطبيق مى شده ، همه آن ذكر شده - كه بايد هم مى شد، براى اينكه همه جزئياتش مثل است - و هر مثلى كه فقط بعضى از قسمت هايش ماده تمثيل بوده ، به نقل همان مقدار اكتفا شده ، و آن مقدار، در جاى تمام قصه به كار رفته ، چون غرض گوينده ، از همان مقدار از قصه حاصل مى شده ، علاوه بر اينكه خواننده در اثر ديدن اينكه گوشه اى از يك قصه ذكر شده ، و گوشه هاى ديگرش افتاده و همين قسمت كه ذكر شده وافى به غرض هست ، و خلاصه مى بيند كه مطلب مورد نظر به وجهى عين همان قصه است ، و به وجهى غير از آن است ، نشاطى پيدا مى كند، و دچار آن خستگى و ملالت كه معمولا خواننده هر مقاله يكنواخت به آن دچار مى شود، نمى گردد و اين خود يكى از موارد لطيف ايجاز به قلب است كه قرآن آن را به كار برده است ، اما ايجاز است ، چون گفتيم : تنها ماده تمثيل را كه حبه باشد آورده است ، و اما قلب يعنى وارونه گوئى است ، براى اينكه بايد انفاق را به حبه مثل مى زد، ولى انفاق گر را به حبه مثل زده است .
أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فى كلِّ سنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ
معناى كلمه ((سنبل )) معروف است ، كه همان خوشه گندم مى باشد بعضى گفته اند: ماده ((سنبل )) در اصل به معناى ((پوشاندن )) است ، و اگر خوشه گندم را سنبل ناميده اند، به اين جهت بوده است كه سنبل ، دانه هاى گندم را در غلافهائى كه دارد مى پوشاند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 594
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️:
https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei