کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_مثنوی     □ ۳ □ ○سینه خواهم شرحه شرحه از فراق ○تا بگویم شرح درد اشتیاق □○«اَنَا عِندَ المُنکَ
     □ ۴ □ ○من به هر جمعیتی نالان شدم ○جفت بدحالان و خوش حالان شدم □○این سخن جناب مولوی نشان دهنده نگاه بلند توحیدی اوست. می‌گوید که انسان موحد، همه‌ی بدحالان و خوش حالان را مظاهر حق متعال می‌بیند منتها در این شهود، سعه‌ی وجودی عارف‌ موضوعیت دارد که تا چه حد می‌تواند جامع اضداد باشد. برخی چنان وسیع اند که می‌گویند عالم و مافیها را در قلب ما بگذارند آنرا حس نمی‌کنیم چون وسعت قلب بی منتهاست از اینرو خانه حق نام گرفته است. او می‌گوید دوست و دشمن در دل من حاضرند و هریک به زبان حال خود خود را می‌نمایانند. خوب خوبیها و بدیها را و بد بدی ها و خوبی ها را! فی المثل سعدی علیه الرحمه در گلستان سوال کرد که «ادب از که آموختی؟» و پاسخ شنید «از بی‌ادبان!». بی ادب آئینه ادب شد و ادب آئینه بی ادب، سبحان الله! راست آمد آنکه گفت في کُلِّ شَئٍ کُلِّ شَئ. □○یعنی در منظر و مرآی موحد، بی ادب هم مثل با ادب مجرای فیض می‌شود منتها به طرق خاص خودش. ○بدان را هست بر ما حق بسیار ○چو حق مردم پاکیزه کردار □○بعضا بدان بر گردن ما حق دارند. اگر بدیِ یک شخص بد نباشد که خوبیِ یک شخص خوب آشکار نمی‌شود! «الطُّرُقُ الَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِق». همه مخلوقات مظاهر حق متعال هستند. او جل جلاله اسماء مذل و ضارّ نیز دارد که این اسم‌ها هم مظهر می‌خواهند... مولانا می‌گوید درون من که صاف و زلال شده است یا همچون نی از خودی خالی شده منعکس کننده هر جمعیتی است چه خوش حال و چه بدحال. در خوش حالان خود و ایشان را به وفق سنخیت با خود می‌نمایانم و  بدحالان را نیز آئینه‌ام تا در و من حال بد خود را ببینند و من در بدی ایشان حال خوش خود را...