□●روز بیستونهم ماه ذیالحجّه: از دنیا رفتن خلیفهی دوم●□
□ضرباتی که بر خلیفهی دوم وارد آمده بود، کار خود را کرد و در روز بیستونهم ماه ذیالحجّه خلیفهی دوم از دنیا رفت. عمر در طلیعهی مرگ برای جانشینی، وصیّتی کرد که از پدیدههای بسیار عبرتانگیز است. شورای ششنفرهای که خلیفهی دوم وصیت کرد تشکیل شود تا آن شش نفر از بین خود یک نفر را بهمنزله ی خلیفه انتخاب کنند، مسائل بسیار عجیبی دارد که بسیار قابل تأمّل است.
□منتهی چون این بحثها را قبلاً کردهام، نمیخواهم فرصت را صرف بیان مجدّد آنها کنم؛ امکان دسترسی شما به آن صحبتها وجود دارد؛ ولی استدعا میکنم حتماً مراجعه کنید و ببینید طرحی که خلیفهی دوم برای آن شورا تهیّه کرد، چه طرحی بود؟ چگونه خودش از قبل پیشبینی کرد که چه کسی در این شورا انتخاب خواهد شد و او وقتی خلیفه میشود چه فجایعی به بار میآورد!
□در کتاب های اهل سنّت همهی اینها از زبان خود عمر قبل از مرگش نوشته شده است. بعد هم چه مکانیزمی برای تصمیمگیری تعیین کرد! از بین این شش نفر یک نفر یعنی
#عبدالرّحمانبنعوف، آن سرمایهدار عجیبی که ثروت او افسانهای بود، را برگزید و به او حقّ وتو داد. گفت: اگر سه به سه شدند، باید رأی سهتایی که عبدالرّحمانبنعوف جزء آنها است، اجرا شود؛ اگر پنج به یک شدند، گردن یک نفر را بزنید؛ اگر چهار به دو شدند، گردن دو نفر را بزنید؛ اگر سه به سه شدند، نظر سه نفری که در بین آنها عبدالرّحمانبنعوف نیست، قابل اجرا نیست و اگر اصرار کردند، گردن هر سه را بزنید و اگر سه روز گذشت و شش نفر نتوانستند حتّی سه به سه شوند و هرکس میگفت خودم؛ گردن شش نفرشان را بزنید. این مکانیزمی بود که خود عمر برای آن شورای فرمایشی برای انتخاب آزاد و دموکراتیک طرّاحی کرد و مأموریت نظارت بر اجرای آن را هم به اباطلحهیانصاری داد.در ماجرای شرححال عمّاریاسر به این نکته هم اشاره کردهام که در روز شورا
#عمّاریاسر بیرون شورا به نفع امیرالمؤمنین ع چه فعّالیت چشمگیری انجام میدهد!
□در این
#شورای_شش_نفره، که یکی از آنها
#امیرالمؤمنین ع بود، دیگری
#عثمان؛ یکی
#طلحه بود، دیگری
#زبیر؛ یکی عبدالرّحمانبنعوف بود و ششمی
#سعدبنابیوقّاص؛ بهنحوی عمل شد که طلحه به نفع عثمان و زبیر به نفع امیرالمؤمنین ع کنار رفتند. چهار نفر ماندند؛ که دو نفر دیگر غیر از امیرالمؤمنین ع و عثمان هر دو گفتند ما طالب حکومت نیستیم. هم سعدبنابیوقّاص گفت من مرد جنگم و هم عبدالرّحمانبنعوف مرد سرمایه و ثروتاندوزی بود؛ ولی با نقش تعیینکنندهای که عمر به عبدالرّحمانبنعوف داده بود، فی الواقع او تعیینکنندهی سرنوشت شورا شد. او هم با زرنگی و مکّاری اوّل به امیرالمؤمنین ع پیشنهاد کرد که اگر بپذیری حکومت را طبق قرآن و سنّت پیامبر ص و روش ابابکر و عمر اداره کنی، با تو بیعت میکنم و اگر من با تو بیعت کنم، عملاً رأی تو اکثریت پیدا میکند و تو خلیفه میشوی؛ ولی میدانست چه شرطی کند که امیرالمؤمنین ع آن را نپذیرند. امیرالمؤمنین ع هم کسی نبودند که به دروغ تعهّدی را قبول کنند و بعد زیر آن تعهّد بزنند. شرط عمل به روش ابابکر و عمر؛ که امیرالمؤمنین ع فرمودند: نه؛ قرآن و سنّت پیامبر ص روی چشم من؛ امّا روش ابابکر و عمر را در حکومت قبول ندارم. من طبق اجتهاد خودم عمل خواهم کرد. او گفت نه؛ اینگونه نمیشود. سپس به عثمان پیشنهاد کرد. عثمان هم استقبال کرد و گفت: بله؛ من حکومت را طبق قرآن، سنّت پیامبرص و روش شیخین اداره خواهم کرد. عبدالرّحمن هم با او بیعت کرد و درنتیجه عثمان به خلافت رسید.فجایع و مظالمی که در دوران خلافت عثمان رخ داد و نهایتاً منجر به شورش مردم علیه عثمان و کشته شدن او شد، میوهی وصیّت خلیفهی دوم،عمربنالخطّاب است.
□●استاد مهدی طيب - ٩ آبان ٩٢
#سيره_و_تاريخ_اميرالمومنين●□
@mohamad_hosein_tabatabaei