کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴 #حسین_منی_و_انا_من_حسین 🏴   ☑️قسمت ۳۰ ▪️الآن آن به آن این همه حقیقت وجودی در عالم است که این صور
🏴 🏴   ☑️قسمت ۳۱ ▪️فضائل علی علیه السلام را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج در قالب شترانی دید که بار داشتند. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ اَلْأَعْلىٰ» (نجم/۷) پیغمبر، انسان کامل، در حالی که در افق اعلی بود از جبرئیل پرسید که این شترانی که ابتدا و انتهایشان معین نیست چیستند؟ جبرئیل فرمود این شتران بار فضائل امیرالمؤمنین را می‌برند. نکته این است که پیغمبر که صادر اول است، می فرماید ابتدا و انتهای آن معلوم نیست! چون فضایل علی علیه السلام بی منتهاست. پیغمبر صلی الله علیه و آله در مرتبه‌ی عالم عقل که همنشین جبرئیل است، این گونه می‌بیند نه در مرتبه‌ی نور واحد. پیغمبر در مرتبه‌ی نور واحد با علم و فضیلت علی علیه السلام اتحاد دارد. ▪️پیغمبر در این مرتبه‌ی معراجیه‌ی خویش با جبرئیل یا همان عقل کل است. عقل کل نمی‌تواند فضایل مرتبه‌ی عالَم امر امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند. عقل کل قدش نمی‌رسد که علی علیه السلام را بشناسد. جبرئیل، میکائیل و اسرافیل کمین بندگان ولایت کلیه‌ی امیرالمؤمنین هستند. اینان شاگردان امیرالمؤمنین هستند. امام علی علیه السلام می‌فرمایند من به ایشان تعلیم دادم. من به این ملائکه تعلیم دادم. من به آدم اسماء الله را آموزش دادم. لذا پیغمبر تا در مرتبه‌ی پایین تر است، هنوز به مرتبه‌ی «ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى» «فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ» (نجم/۸ و ۹) راه پیدا نکرده است و فعلا با جبرئیل است، وقتی که شترانی را می‌بیند که ازلی و ابدی هستند؛ می‌فرماید اول و آخرش ناپیداست. این شتران چه هستند؟ هر مرتبه از وجود حکمی دارد گر حفظ مراتب نکنی زندیقی ▪️پیغمبر در این مرتبه متناسب با آن سخن می‌گوید. اگر به آن مرتبه اعلی برود، می‌گوید آن جا مدام علی با من همراه بود. هم صدای علی را شنیدم، هم صورت علی را دیدم و هم بر هر شیئی گذر کردم دیدم بر آن شئ اسم علی مکتوب شده است. «إنَّ إسمَ عَليٌّ مَکتُوبٌ عَلی کُلِّ شَئِِ». چون پیغمبر به مرتبه اعلی راه یافته است، آن جا هر شیئی را که می‌بیند چنین می‌فرماید اما وقتی در مرتبه‌ی جبرئیل است می‌فرماید ابتدا و انتهای این کاروان شتر معین نیست. ▪️«وَ نُفِخَ فِي اَلصُّورِ» (زمر/۶۸) خدا دم به دم به واسطه‌ی نور واحدش یعنی حقیقت انسان کامل، در این صورت ها متناسب با استعدادشان می‌دمد. «أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهٰا» ( رعد/۱۷) از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه هایى به اندازه‌ی گنجایش خودشان روان شدند. خدا از آسمان باران را یکسان می‌فرستد اما هر چاله‌ای به اندازه خودش از این آب باران جمع می‌کند. باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ سبزه روید و در شوره زار خس ▪️هر مخلوقی به اندازه‌ی استعداد و سعه‌ی وجودی و عین ثابته‌اش از این نور برخوردار است. در داستان حضرت سلیمان، جناب هدهد مدتی از محضر حضرت سلیمان دور شد. سلیمان فرمود که از این هدهد به من خبر بدهید. اگر این هدهد برای غیبتش دلیل موجهی نداشته باشد او را تنبیهش خواهم کرد. وقتی هدهد آمد، به حضرت سلیمان گفت که جناب سلیمان من بر قومی گذشتم که این قوم جاهل، خدایی که دانه را از زیر زمین می‌رویاند رها کرده‌اند و بت می‌پرستند. جناب هدهد به یک تفسیر حد معرفتش به اندازه‌ی دانه‌ای است که می‌خورد. او به همان اندازه توحید دارد و خدا را می‌شناسد. به همان اندازه هم ولایت و نور واحد را ظهور داده است. نمی گوید: «هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ اَلظّٰاهِرُ وَ اَلْبٰاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (حدید/۳) اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزى دانا است. و یا همچون حضرت ابراهیم در برابر نمرود احتجاج نمی آورد که: «... رَبِّيَ اَلَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قٰالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ فَإِنَّ اَللّٰهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهٰا مِنَ اَلْمَغْرِبِ فَبُهِتَ اَلَّذِي كَفَرَ...» (بقره/۲۵۸) پروردگار من همان کسى است که زنده مى‌کند و مى‌میراند. گفت: «من زنده مى‌کنم و مى‌میرانم.» ابراهیم گفت: «خدا خورشید را از خاور برمى آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. لذا هر مخلوقی به اندازه‌ی سعه‌ی وجودی و استعداد و استدعای خودش توانسته‌‌ است این امر واحد را ظهور بدهد...