بتکده‌ای از توهمات قم: 14 / 3 / 1398 شمسی (روز عیذ فطر) احمد باقریان ساروی در توهم‌ها اسیریم ای صدیق از حقایق دور گشتیم ای رفیق از تخیل‌ها بتانی ساختیم با توهم نفس خود آراستیم با پلیدی درون آلوده‌ایم باطن زشت را به رنگرز داده‌ایم رنگرز رنگی به باطن می‌زند از پسِ هر رنگ نامی می‌نهد رنگ دانش، رنگ نام، رنگ مقام رنگ خدمت، رنگ انفاق انام گاه گوید دانشی دارم چنان نیست جز من اعلمی اندر جهان گاه به پند و موعظه دل خوش کند بر خدا این پند خود منت نهد گاه گوید من خطیب برترم ارزشی برتر زِ دینار و درم لیک چشمانش به جیب مردم است در درونش زهر مار و کژدم است گاه می‌گوید منم اهل مقال می‌نویسم من کتاب بی مثال با بنانم می‌نویسم من کتاب مزد من بسیار باشد بی حساب او گرفتار تخیل‌ها شده قلب او مملو از بتها شده او رَهِ اخلاص را گم کرده است نفس، او را سر در گم کرده است گاه پندارد رئیس است یا دبیر در خیالش خلق را باشد امیر او شده غافل ز سنگ و خاک گور نور حق هرگز نفهمد چشم کور گاه می‌گوید مننم آن بی نظیر برتر از من تو نمیابی بصیر گاه او کوس خدایی می‌زند نام خود مرد الهی مینهد او ندارد باک از ریب و ریا با زبان خود فریبد خلق را تهمت بی‌جا زند بر مؤمنان آبروها می‌برد از این و آن کار ابلیسان کند این بی هنر می‌نهد نام بصیرت از شرر از درون غافل شده این بی حیا راه شیطان را بپندارد خدا آن یکی خود را معلم خوانده است در خیال خود که او داننده است می‌فروشد زهد و تقوایش به خلق پینه پیشانی لباس او ز دلق او سخن گوید ز تقوای علی در عمل ابلیس باشد این دنی مثل او چون گربه است در تربیت گر ببیند موش شود بی تربیت ای خدا این نفس شیطانی ما شرک پنهان کرده ما را مبتلا ما گرفتار غرور کاذبیم در غل و زنجیر نفس فاسدیم گر نباشد رحمت پروردگار نیست توشه بهرما در کار زار فخر می‌فروشیم بر خلق خدا بهر نعمت‌هایی که داده شد به ما غافل از شکری که آن هم نعمت است گر نباشد شکر نعمت، نغمت است ای خدا من خسته‌ام از دین فروش من ز این ماتم زنم بانگ و خروش ای خداوند بصیر مهربان مخلصان کم دیده‌ام در این جهان من نمی‌گویم که من یک مخلصم گر نمی‌گویم که من یک مفلسم ای خدا من هم یکی پر مدعا از تو می‌خواهم دلی پر از صفا از توهم‌ها برون آور مرا از خدایان درونم کن رها آن همه بت‌های وهمی درون از خیال و فکر من بنما برون نفس من گردیده است یک بت‌کده بشکن این بتها در این ده‌کده خالصم گردان خدای مهربان پاک کن از قلب من شرک نهان شرّ شیطان از سر من دور کن قلب من از عشق خود پر نور کن قلب من را جای ابلیسان مساز عید فطرت را برایم عید ساز