سلام علیکم
امر شهودی و علم حضوری و همچنین اصطلاحات سلبی از واژگان رایج در فلسفه هستند.
البته حوزهی مطالعات فلسفی، ثقيل و دیرفهم است و احتیاج به ممارست بیش از حد معمول دارد.
اصطلاحات سلبی مانند واژهی بینهایت، اصطلاحاتی هستند که یک مفهوم را سلب میکنند. مانند بینهایت
نداشتن نهایت = بینهایت.
ذهن ما از تصور مفهوم بینهایت، عاجز است و تنها مفهوم نهایت (محدود بودن) را درک میکند.
با ساختن اصطلاح بینهایت و سلب هر محدودیت و نهایتی، تنها میتوانیم ذهن خود را به مفهوم بینهایت، متبادر (نزدیک) کنیم.
بسیاری از واقعیتها از سنخ ماده و ویژگیهای مادی نیستند و اصطلاحاً مجرد (مجرد از جزء و ترکیب) هستند.
ذهن ما از تصور این واقعیتها عاجز است و برای آنکه بتواند سایهای از آنها را در ذهن ترسیم کند، شروع به سلب ویژگیهای مادی از آنها، میکند.
ویژگیهای مادی در ده دسته، تقسیمبندی میشوند که به آنها مقولات عشر میگویند.
از قبیل مکان و زمان و حجم و وضع و کمیت و کیفیت و ...
موجودات غیرمادی، فاقد جزء هستند و گویی یک جزء انبساط یافته هستند؛ از اینرو به آنها موجود بسیط میگویند. (بسیط در اینجا استعاره است وگرنه در موجود مجرد، انبساط و انقباض ممکن نیست)
در بین موجودات بسيط، دوتایی و تجزیه معنا ندارد؛ بلکه همهی آنها یک موجودند، اما در مراتب مختلف وجودی.
مرتبهی وجودی نیز برای ذهن ما قابلتصور نیست.
ملاصدرا یک اصطلاح سلبی - استعاری را تحت عنوان تشکیک، وضع نموده تا بتوان ذهن را حتیالمقدور به مفهوم مرتبهی وجودی، متبادر ساخت.
واقعیت آن است که موجودات مادی هم به نوعی بسیط هستند؛ اما سیستم ادراکی ما آنها را در قالب ویزگیهای آنها مانند حجم و رنگ و مکان و زمان، فهم میکند.
از اینرو فلاسفه، وجود موجودات مادی را به جوهر (ذات) و عَرَض(ویژگیها)، تقسیم میکنند.
در دیدگاه حکمت متعالیه، جوهر اشیاء، بسیط است و ما تنها میتوانیم عوارض آنها را حس کنیم و در ذهن، تحلیل کنیم، اما درک جوهر آنها برای ما از راه دیگری غیر از ذهن، ممکن است که به آن درک شهودی میگویند.
وحدت وجود و نسبت وجود کثیر با وجود واحد نیز از مباحث رایج فلسفی است.
از آنجا که وجود در ذهن، قابل تصور نیست و از طرفی وجود، قابل تجزیه و تفکیک نیست تا ما برای آن یک تقسیمبندی به کثیر و واحد قائل شویم؛ در نتیجه همهی عرصهی وجود، دارای وحدت است و تنها در ذهن ما بهصورت کثیر، نمودار میشوند.
در مکتب فلسفی حکمت متعالیه، ملاصدرا، مبحثی را تحت عنوان وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت مطرح کرده که یک بحث معرفتشناسی (ایپستمولوژی) است.
در آنجا کثرت موجودات را ذهنی و وحدت موجودات را شهودی میداند که البته مبحث مفصلی است و متن مستقلی را طلب میکند.
در اینجا تنها به همین بسنده میکنم که نسبت در بین موجودات مجرد، بیمعناست؛ از اینرو این ناشی از مقایسهی اشتباه ماست که در جستجوی نسبت واحد و کثیر برمیآییم.
علم معرفتشناسی (شناختشناسی) که یک علم فلسفی است به ما کمک میکند تا بتوانیم حدود توانایی ذهن را بشناسیم و دچار مقایسههای اشتباه و خلط مبحث نشویم.