🌱شادی در واقعه ی طف🌱
درست است که ظاهرِ قصه ی کربلا را با حزن و بلا نوشته اند و هیچ انسان پاک طینتی را نتوان یافت که از این قصه ی پُرغصه ننالد و اشکی فرو نبارد؛ اما باطن این واقعه خالی از سُروری و بَهجتی نیست. گرچه دلدادگان حسینِ علی(ع) در این ایام جامه ی سیاه بر تن می کنند و در غمِ او و یارانش نوحه و نوا سر می دهند، ولی شوری که از این داستان در سرها می افتد آن حزن جان سوز را بدل به ابتهاجی شورآفرین می کند. اینجا دیگر شاهدِ یک حادثه ی غمبار پُر از آه و فغان و مصیبت نیستیم بلکه داستانی است مملو از روح حماسی و شور حیات و سربلندی و آزادگی و جوانمردی.
قاسم بن حسن نوجوان نوبالغی است که به قصد یاری سپاه عموی بزرگوارش آماده ی شهادت می شود؛ حسین بن علی می خواهد ببیند نگاهِ یادگار برادرش به مرگ چگونه است؟ قاسم جواب می دهد: یا عمّ أحلی مِن العَسل؛ ای عمو، مرگ برای من از عسل شیرین تر است!
و مگر نه اینکه شیرینی و شادی هر دو دوستان قدیمند!
و در کوفه آن گاه که ابن زیاد رو به زینب خواهرِ حسین(ع) می کند و می گوید: "دیدی خدا با برادرت حسین و خاندانت چه کرد!!" دختر علی بن ابیطالب جواب می دهد: «ما رأیتُ الّا جمیلاً» جز زیبایی ندیدم!
و مگر نه اینکه زیبایی و شادی نیز هر دو یاران همنشین همند!
مگر نه اینکه شهیدانِ سرفراز کربلا جان شان را با خدا معامله کردند و از زندان تن رهیدند؟ پس همگی به وقتِ جان دادن در اوج شادی و فَرَح و انبساط بوده اند. هم از این رو در داستان کربلا حزن و شادی دست در دست هم و پا به پای هم پیش می روند. در حدیثی می خوانیم: مؤمن در هنگام مرگ بسیار مسرور و شادمان میگردد.
چونکه ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
(مثنوی، دفتر ششم)
در مقاتل آمده است که در روز عاشورا هر چه آن حضرت به شهادت نزدیک تر میشدند، چهرهشان برافروختهتر و شادابتر و حالت حضرت آرامتر میشد.[بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷؛ و نیز "روح مجرد"، ص ۸۴]
✍️حسین مختاری