✅علم مخلوقات با فنای در مراتب گوناگون حقیقت علم بدست می آید: ☘فرآیند گفته شده را این بار از بالا به پایین مرور می کنیم: هویت غیبیه که همان حقیقت علم است وقتی خودش را در یک تعین نامحدود تعقل کند احدیت ذاتی را که همان سرچشمه علم است به عنوان اولین مرتبه وجودی تحت اشراف خودش ظهور می دهد و احدیت ذاتی وقتی کمالات نهفته در خودش را به صورت کثرات تعقل کند آنها را در مرتبه بعدی به صورت اسمای حسنی متجلی می کند و بر همین روال اسمای حسنی کمالات خودشان را به صورت ماهیت مخلوقات در مرتبه علم ذاتی خداوند ظهور می دهند و آن صورت های علمی نیز تفصیل و ظهور کامل خودشان را در عالم آفرینش به صورت مخلوقات متجلی می کنند. نتیجه ای که از مطالب فوق بدست می آید این است که تمام شکن ها و مخلوقاتی را که پیش روی خودمان می بینیم رشحات وجود خداوند هستند که نهایتا در حقیقت وجود یعنی هویت غیبیه مندک می گردند و همچنین تمام مخلوقات عالم آفرینش همان علم خداوند می باشند که نهایتا در حقیقت علم که همان هویت غیبیه است متلاشی و معدوم می گردند. با توجه به این نکته که حقیقت هر مرتبه از علم در مرتبه بالاتری از وجود قرار دارد تا اینکه به خود وجود یعنی هویت غیبیه منتهی بشود،  دلیل برخی از کرامات اولیاء الله هم روشن می شود که مثلا چرا وقتی با برخی از آنها صحبت می کنیم از اندیشه ما خبر دارند و می توانند ذهن ما را بخوانند، علتش هم این است که ظرفیت وجودی چنین عارفی آن قدر گسترده شده است که از مرتبه ای بالاتر از عالم دنیا به ما و اندیشه ما احاطه پیدا کرده است و از آنجاییکه وجود همان علم است به طفیلی مرتبه ای بالاتر از وجود به اندیشه ما هم آگاهی می یابند پس عرفا این کار را با فنای در وجود حق تعالی انجام می دهند که تمام مخلوقات و ماهیات را در برگرفته است. حال اگر فنای یک عارف قوی تر باشد حتی از خود ما هم به اندیشه ما آگاه تر خواهد بود؛چرا که ممکن است ما در حجاب های تو در تویی که در ذهن خودمان ساخته ایم،گرفتار باشیم ولی او با فنای در وجود صرف و یک دست و بسیط حق تعالی علاوه بر اینکه حجاب نفسانی و تصورات ذهنی خود را کنار زده است به طفیلی وجود لایتناهی که ما را نیز فراگرفته است بر همه تصورات و حجاب های ذهنی ما هم احاطه یافته است.چنین شخصی حتی می تواند راه حل برون رفت از تصورات ذهنی و حجاب های نفسانی ما را هم برایمان بیان کند.این شخص عارف در مراتب پیشین وجودی ما هم فانی است و برای همین از خود ما به ما آگاه تر است؛چرا که ما در پایین ترین مرتبه وجودی خویش هستیم ولی او در عمیق ترین مرتبه ها نفوذ کرده است. پس دانستیم که علم به طفیلی وجود برایمان حاصل می شود یعنی هر چه قدر که بر اساس حرکت جوهری، سعه وجودی خود را گسترده تر کنیم و ماهیات و مخلوقات دیگری را هم با جان خویش در بر بگیریم به همان میزان علم حضوری بیشتری هم به مخلوقات دیگر پیدا می کنیم.حداقل چیزی که در انسان های سالم و غیر بیمار می بینیم این است که آنها نسبت به بدن خودشان علم دارند چرا که روح و جان آنان جسم و بدن آنان را فراگرفته است و بر بدن خود احاطه وجودی دارند.اما همین علم به خویشتن هم مثل علم به غیر از خودشان دارای مراتب است و در برخی سطحی و در برخی دیگر از افراد عمیق تر می باشد. منتها باید توجه داشت که هیچ مخلوقی برای خودش وجودی ندارد و هر چه در او می بینیم تجلی وجود خداوند است که در کالبد آن فرد منعکس گشته است.پس هر کس هر علمی هم که پیدا می کند چه نسبت به خودش و چه نسبت به غیر از خود همه را به طفیلی وجود حق تعالی که در آن غرقه می باشد، به دست می آورد و این نکته ای است که در روایات اهل بیت(ع)به آن تصریح شده است.