در آیه فوق ربط و الفت و پیوستگی میان قلب ها کار خدا دانسته شده است چون فقط وجود است که می تواند بین ماهیت ها پیوند بر قرار کند؛ پس ربطی که میان مخلوقات مشاهده می شود همه مربوط به خداوند و به طفیلی اوست و برای خود مخلوقات نمی باشد.اگر وجود نباشد ماهیات و کثرات هیچ ربطی به هم پیدا نخواهند کرد و اصلا ظهوری هم نخواهند داشت بلکه همگی معدوم می گردند.یکی از ربط ها و پیوند هایی که بین ماهیات مختلف رخ می دهد همان “علم” است که به طفیلی وجود صورت می گیرد و با فنای در وجود است که یک ماهیت و مخلوق در گستره شناختی ماهیتی دیگر قرار می گیرد و این یعنی همان علم پیدا کردن احاطه کننده نسبت به چیزی است که در احاطه او در می آید چرا که حقیقت جان کسی که علم پیدا می کند و نیز حقیقت چیزی که به آن علم پیدا می کند هر دو در عالمی بالاتر می باشند پس حقیقت علم پیدا کردن آنها به یکدیگر نیز با فنای در مرتبه ای بالاتر از وجود بدست می آید که به هر دوی آنها که در مرتبه پایین تر می باشند احاطه دارد.پس پیوند وجودی که از مرتبه ای بالاتر بین ماهیات رخ می دهد دلیل علم آنها نسبت به یکدیگر می باشد و هر چه قدر یک مخلوق نسبت به مخلوقی دیگر بیگانه باشد و با او نسبت وجودی کمتری داشته باشد علم کمتری هم نسبت به او خواهد داشت.
هویت غیبیه که همان حقیقت علم خداوند است ربطی به مراتب وجودی و شکن های حاضر در آن مراتب پیدا نمی کند ولی از آنجاییکه احدیت ذاتی به عنوان اولین مرتبه وجودی نسبت به همه ماهیات و مخلوقات احاطه دارد و از درون و بیرون آنها را تحت اشراف خود دارد، پس به همه آنها هم علم دارد و چون احدیت ذاتی همراه با تمام مراتب دیگری که تحت اشراف خودش دارد در هویت غیبیه مندک و متلاشی می گردد قرآن کریم احاطه و علم به کثرات و شکن های وجودی را به هویت غیبیه نیز نسبت می دهد؛