راز ورزیدن (۲) بازشناسی دو راه و رسمِ رویارویی با جهان و زندگی بسیار مهم است: در یک شیوه من به پیِ حل کردن و در نتیجه فروشکافتن و قطعه قطعه کردنم. در شیوه‌ی دیگر، نه تنها جزءجزء نمی‌کنم بلکه خودم با تمام عواطف و هستی‌ام درگیر می‌شوم. در یکی برای شناختن باید عواطف خود را معزول کنی و با عقلِ سرد و ظاهراً بی‌طرف به حل مسائل بپردازی؛ در دیگری تو با تمامِ خودت «درگیر» می‌شوی. در یک شیوه، حفظ فاصله ضروری است، در شیوه‌ی دیگر، فاصله مانع شناخت حقیقی است، بلکه شناخت از رهگذرِ مشارکت تمام‌عیار من محقق می‌شود. در رویکرد اول، من با مسئله‌ روبه‌رو می‌شوم، اما در رویکرد دوم آنچه مرا دربرگرفته «راز» است. بر مسئله باید فائق آمد، غلبه کرد و آن را بازگشود. اما رازها گشودنی نیستند، باید مجذوبانه به آنها نگریست و در آنها زیست. گابریل مارسل می‌گوید مشکل جهان ما این است که همه چیز را مسئله می‌بیند و چونان امر مسئله‌گون با آن مواجه می‌شود: «جهان درهم‌شکسته جهانی است که «از یک سو، غرق در مسئله‌هاست و از سوی دیگر، اصرار دارد که جایی برای راز باقی نگذارد» انکار امر رازورانه نشانه‌ی جهان درهم‌شکسته‌ی مدرن است و با سرشت تکنیکی آن گره خورده است که تنها امری را تصدیق می‌کند که تکنیک بتواند به آن بپردازد: یعنی امر مسئله‌گون... "مسئله چیزی است که با آن رودررو می‌شوم، کاملاً آن را مقابل خود می‌یابم و، بنابراین، می‌توانم آن را تسخیر و احاطه کنم و فروبکاهم. اما راز چیزی است که خود من را هم فرامی‌گیرد و، بنابراین، تنها می‌توان آن را در قلمروی به حساب آورد که در آن تمایز میان آنچه در من است و آنچه روبه‌روی من است معنا و اعتبار اولیه‌اش را از دست می‌دهد." مسائل به شیوه‌ای غیرشخصی و منفصلانه بررسی می‌شوند، در حالی که رازها مقتضیِ مشارکت و درگیری‌اند. تمایز میان دو نوع پرسش— مسئله و راز — بیانگر دو نوع متفاوت از تفکر یا تأمل است. امر مسئله‌گون با تفکری مورد بررسی قرار می‌گیرد که منفصلانه و تکنیکی است، در حالی که به امر رازورانه در تأملی می‌پردازند که درگیر، در حال مشارکت و آشکارا غیرتکنیکی است. مارسل این دو نوع تفکر را تأمل «اولیه» و تأمل «ثانویه» می‌نامد. تأمل اولیه موضوع خود را به طور انتزاعی بررسی می‌کند، یعنی به شیوه‌ی تحلیلی آن را به اجزایش تجزیه می‌کند. سروکار این نوع تفکر با تعریف‌ها، ذات‌ها و راه‌حل‌های تکنیکی برای مسائل است. در مقابل، تأمل ثانویه تألیفی است: تأملی است که به جای تجزیه و تحلیل کردن، وحدت می‌بخشد... به ادعای مارسل، تأمل ثانویه به ما یاری می‌کند تا تجربه‌های امور رازورانه در زندگی انسان را بازیابیم.»(گابریل مارسل، برایان ترینور، ترجمه سید حسین حسینی ص۳۵-۴۲، نشر ققنوس) حقیقت این است که پیشرفت علم، مقتضیِ نگاه مسئله‌محور به جهان است که در جای خود بسیار ضروری و سودمند است. اما آنچه لازمه‌ی یک حیات غنی و آکنده از معنا است جمع میان مسئله و راز است. یا به تعبیر اقبال لاهوری جمع میان عقل(که با حفظ فاصله به مسئله می‌پردازد) و عشق (که خود را به تمامی به دل راز می‌افکند) ما را به حیاتی سزاوار انسان می‌رساند. از نظر اقبال، حیات سزاوار آدمی، از هم‌آمیزی «زیرکی» و «عشق» زاده می‌شود: غربیان را زیرکی ساز حیات شرقیان را عشقْ راز کائنات زیرکی از عشق گردد حق‌شناس کارِ عشق از زیرکی محکم‌ْاساس عشق چون با زیرکی هم‌بر شود نقشبندِ عالمِ دیگر شود خیز و نقشِ عالمِ دیگر بنه عشق را با زیرکی آمیز ده» [هم‌بَر: هم‌آغوش] (کلیات اقبال، جاویدنامه، ص۳۰۶، انتشارات کتابخانه سنائی) ✍️ صدیق قطبی @sedigh_63