تاریخ آینه عبرت است!
فرازی از خطبه ۲۷ نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام: (وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ۳۸ هجری و سستی مردم به امام ابلاغ شد فرمود)
آگاه باشید! من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آنکه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید. به خدا سوگند، هر ملتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد. اما شما سستی به خرج دادید و خواری و ذلت پذیرفتید، تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین های شما را تصرف نمود و اینک فرمانده معاویه( سفیان بن عوف غامدی از سرداران معاویه و اهل یمن بود) با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من (حسان بن حسان بکری) را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بیرون رانده است.
زشت باد روی شما و از اندوه رهایی نیابید که آماج تیر بلا شدید! به شما حمله می کنند، شما حمله نمی کنید!؟ با شما می جنگند شما نمی جنگید؟! این گونه معصیت خدا می شود و شما رضایت می دهید؟
وقتی در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می دهم، می گویید هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ می دهم، می گویید هوا خیلی سرد است بگذار سرما برود. همه این بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود؟
وقتی شما از گرما و سرما فرار می کنید، به خدا سوگند که از شمشیر بیشتر گریزانید!
🤔🤔🤔