فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمد رضا مانده، کسی نمی دانست «محمدجواد» این پول ها را چطور پس انداز می کند و برای مخارج برادر میفرستند اما... خدا که می دانست. ذخیره کرایه تاکسی و به جایش دو ساعت پیاده روی، غذا هم که ...  می شد گاهی نخورد؛