✳️ فداکاری یاران سالار شهیدان (ع)
ياران امام حسين (ع) در شب عاشورا و هنگامي که کارزار ميان سپاه اند امام و سپاه بدفرجام کوفه آغاز شد، برغم آن که به مرگ خود يقين داشتند، چنان ارادت، اخلاص، فداکاري و در يک کلمه عشق به امام از خود نشان دادند که هيچ لفظ و عبارتي قادر به توصيف آن نيست. در اين جا به نمونههايي از فداکاري ياران سالار شهيدان اشاره ميکنيم:
1. هنگامي که مسلم بن عوسجه بر زمين افتاد و در آستانه شهادت قرار گرفت، امام حسين× به همراه حبيب بن مظاهر بر بالين او حاضر شدند، امام خطاب به او فرمود: «رحمك الله يا مسلم «فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا»؛ خدا تو را رحمت کند اي مسلم، (آن گاه امام اين آيه را خواند: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا».
آن گاه حبيب خود را به او نزديک کرد و گفت: بر خاک افتادنت بر من سخت است، بشارت باد به تو بهشت. مسلم با صداي نحيف به او پاسخ داد: خدا به تو بشارت خير دهد.
آن گاه حبيب به او گفت: اگر نبود که ميدانم در پي تو شهيد خواهم شد، دوست داشتم به من هر چه دلت ميخواهد وصيت کني. مسلم به او گفت: به تو وصيت ميکنم مراقب اين آقا باشي و اشاره کرد به امام حسين×، در کنار او چنان بجنگ تا به شهادت رسي. حبيب گفت: چشم. آن گاه مسلم جان به جانان تسليم کرد.
2. هنگامي که امام حسين× براي نماز ايستاد و با نيمي از اصحاب خود نماز خوف به جاي آورد، يکي از کساني که خود را سپر امام کرد، سعيد بن عبد الله حنفي بود. سپاه کوفه او را آماج تيرهاي خود ساختند و هر گاه امام به راست و چپ خم ميشد، سعيد خود را در برابر امام قرار ميداد تا که آن چنان تير به تن او خورد که بر زمين افتاد، در حالي که ميگفت: خداوندا! اين قوم را لعن کن، همان گونه که عاد و ثمود را نفرين کردي. خدايا! سلام مرا به پيامبر برسان و به او اعلام کن که من براي ياري رساندن به فرزند پيامبر تا چه ميزان درد جراحت را چشيدم.
در اين هنگام او جان داد در حالي که ديدند افزون بر ضربات شمشير و نيزهها، سيزده تير به بدن او خورده بود.
3. عمرو بن قرظه انصاري از سالار شهيدان اجازه خواست تا به ميدان رود. امام به او اجازه داد. عمرو به ميدان رفت و کارزار سختي نمود و چنان خود را سپر امام قرار ميداد که هيچ تيري به سمت امام نميآمد، مگر آن که دست خود سپر آن قرار ميداد و هيچ شمشيري به سمت امام روانه نميشد، مگر آن که سينه خود را در برابر آن قرار ميداد. در سايه فداکاري او هيچ آفتي به امام نرسيد تا آن که تمام بدن عمرو مجروح شد. او به امام توجه کرد و گفت: اي پسر پيامبر آيا وفا کردم؟ امام فرمود: باري، تو در بهشت در پيشاپيش من خواهي بود. سلام مرا به رسول خدا برسان و به او اعلام کن که من به زودي به دنبال تو خواهم آمد. عمرو چنان جنگيد که به شهادت رسيد.
4. سويد بن عمرو مردي بود شريف که بسيار نماز ميگزارد. او جنگي سخت کرد تا آن که در اثر جراحت زياد بر زمين افتاد. در اين حال او شنيد که سپاه دشمن ميگويند: حسين کشته شده است، او با زحمت از جاي برخاست و کاردي از ميان چکمه خود بيرون کشيد و دوباره چنان جنگيد تا آن که به شهادت رسيد.
5. عبد الله و عبد الرحمن غفاري نزد امام آمدند و در حالي که ميگريستند اجازه ميدان خواستند. امام حسين× فرمود نزديک آييد. آنان با حال گريه پيش آمدند. امام فرمود: اي پسران برادر! چرا گريه ميکنيد؟ به خدا سوگند اميدوارم که پس از ساعتي چشم شما (با ديدن نعمتهاي بهشت) روشن شود.
آنان گفتند: خداوند ما را فداي شما کند. به خدا سوگند ما براي خود گريه نميکنيم. ما براي شما ميگرييم که ميبينيم شما را محاصره کرده اند و کاري از ما بر نميآيد. امام فرمود: خداوند به شما بهترين پاداش پرهيزکاران بدهد که اين چنين جان خود را در راه من نثار ميکنيد. آنان با خداحافظي با امام روانه ميدان شدند و پس از قتال به شهادت رسيدند.
@nasirigilani_ir