۵. آگوستین قدیس (St. Augustine) – خدا و عشق الهی آگوستین یکی از بزرگترین متفکران مسیحی در دوران قرون وسطی بود و در آثارش، به‌ویژه در «اعترافات»، معنا و هدف زندگی را در ارتباط با خدا جستجو می‌کرد. او بر این باور بود که انسان تنها زمانی می‌تواند به آرامش درونی و معنای واقعی زندگی برسد که ارتباط خود را با خدا برقرار کند. به‌عبارت‌دیگر، برای آگوستین، معنای زندگی در نزدیکی به خدا و در عشق به او نهفته است. او معتقد بود که انسان‌ها، به دلیل گناه اولیه، از خدا دور شده‌اند و تنها از طریق ایمان و عشق به خدا می‌توانند به «آرامش واقعی» دست یابند. برای آگوستین، این ارتباط با خدا تنها راه رسیدن به معنای زندگی است و بر همین اساس، وی اهمیت فراوانی به موضوع ایمان و فداکاری در زندگی می‌داد. ۶. توماس آکوئیناس (Thomas Aquinas) – هدف نهایی انسان در پیوستن به خدا توماس آکوئیناس، فیلسوف قرون وسطی، به‌ویژه در آثارش درباره ارتباط میان عقل و ایمان، معنای زندگی را در پیوستن به خدا جستجو می‌کرد. او معتقد بود که هدف نهایی انسان در این است که به خدا نزدیک‌تر شود و در زندگی پس از مرگ به سعادت حقیقی برسد. برای آکوئیناس، زندگی معنادار به دنبال کردن «قوانین طبیعی» و پیروی از خداوند در جهان مادی و معنوی بود. او با تأکید بر هماهنگی بین دین و فلسفه، معنای زندگی را به تحقق هدف الهی انسان‌ها در زندگی و بعد از مرگ مرتبط می‌دانست. ۷. فردریش نیچه (Friedrich Nietzsche) – زندگی از طریق اراده به قدرت نیچه یکی از جنجالی‌ترین فیلسوفان تاریخ بود که معتقد بود معنای زندگی نه از طریق پیروی از اصول اخلاقی یا الهیاتی، بلکه از طریق «اراده به قدرت» به دست می‌آید. او مفهوم «Übermensch» (سوپرمن) را مطرح کرد که به معنی انسانی است که بتواند از هرگونه قید و بندی رهایی یابد و به‌طور مستقل به ساختن معنای زندگی خود بپردازد. نیچه برای نقد مفاهیم سنتی اخلاق و دین، به‌ویژه دین مسیحیت، شناخته می‌شود. به نظر او، انسان‌ها باید به‌طور آزادانه و با استفاده از قدرت درونی خود، به زندگی معنای جدیدی بخشند و بر «اراده به قدرت» تکیه کنند. نیچه از این طریق به انسان‌ها یاد می‌دهد که به‌جای پذیرش بی‌چون‌وچرای دستورات اخلاقی یا دینی، باید از درون خود، معنا و هدف زندگی‌شان را بسازند. ۸. سورن کی‌یرکگارد (Soren Kierkegaard) – ایمان و فردیت کی‌یرکگارد یکی از پیشگامان فلسفه وجودی است که در آثار خود بر نقش ایمان و فردیت در زندگی تأکید داشت. او معتقد بود که معنای زندگی در مواجهه با اضطراب و بحران‌های وجودی انسان‌ها و در پذیرش ایمان فردی به خدا نهفته است. برای کی‌یرکگارد، انسان‌ها باید با عبور از بحران‌های خود، به شناخت درونی و به‌ویژه به ایمان واقعی دست یابند. او معتقد بود که این ایمان، با وجود تمام شک و تردیدها، همان چیزی است که انسان‌ها را به سوی معنای حقیقی زندگی هدایت می‌کند. ۹. ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre) – آزادی و مسئولیت فردی سارتر، یکی از بزرگترین فیلسوفان اگزیستانسیالیست، به معنای زندگی از دیدگاه فردی و آزادی در انتخاب پرداخته است. او معتقد بود که انسان‌ها آزادند تا خود را بیافرینند و به زندگی‌شان معنا ببخشند. اما این آزادی با مسئولیت‌های سنگینی همراه است، زیرا انسان‌ها باید به‌طور کامل مسئول انتخاب‌های خود باشند. برای سارتر، معنای زندگی هیچ‌گاه از پیش تعیین شده نیست و انسان‌ها باید با انتخاب‌های خود معنای زندگی‌شان را بسازند. ۱۰. مارتین هایدگر (Martin Heidegger) – بودن در دنیا و معناداری آن هایدگر، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، بر مفهوم «بودن» تأکید داشت و معتقد بود که تنها از طریق درک وجود خود و ارتباط با جهان است که انسان می‌تواند به معنای زندگی دست یابد. او مفهوم «بودن در دنیا» را مطرح کرد که به این معناست که انسان تنها از طریق شناخت و درک صحیح از موقعیت خود در جهان می‌تواند به معناداری دست یابد. ۱۱. ابوعلی سینا (Avicenna) – ترکیب عقل و ایمان ابوعلی سینا، فیلسوف و پزشک بزرگ اسلامی، بر این باور بود که معنای زندگی در ارتباط میان عقل و ایمان نهفته است. او بر اهمیت عقلانیت در فهم هستی تأکید داشت، اما به‌طور هم‌زمان به جنبه‌های معنوی و الهی زندگی نیز توجه می‌کرد. در دیدگاه او، انسان باید با استفاده از عقل خود به‌دنبال شناخت خدا و حقیقت باشد. ۱۲. فارابی (Farabi) – سعادت در اجتماع فارابی، یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی، اعتقاد داشت که برای رسیدن به معنای زندگی، انسان باید به سوی کمال عقلانی حرکت کند. او مدل «شهر فاضله» را مطرح کرد که در آن زندگی به شکلی عقلانی و اخلاقی صورت می‌گیرد. در نظر فارابی، زندگی معنادار با پیروی از اصول عقلانی و اخلاقی است که به شکوفایی انسان‌ها کمک می‌کند.