سندی مهم از قلب مهربان وعشق الهی به بندگان وسریان ان در حقوق بندگان نسبت به همدیگر اشاره خداوند عاشق بندگان است ودوست دارد بندگانش هم با قلب مهربان وعشق به همدیگر حقوق هم را بشناسند ورعایت کنند تا ولایت میان انان متصل گردد  «عن معلى بن خنيس، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت له: ما حق المسلم على المسلم؟ قال له؟ «سبع حقوق واجبات ما منهن حق إلا وهو عليه واجب، إن ضيع منها شيئا خرج من ولاية الله وطاعته ولم يكن لله فيه من نصيب»، قلت له: جعلت فداك و ما هي؟ قال: «يا معلى، إني عليك شفيق أخاف أن تضيع ولا تحفظ وتعلم ولا تعمل، قال: قلت له: لا قوة إلا بالله، قال: أيسر حق منها أن تحب له ما تحب لنفسك وتكره له ما تكره لنفسك، والحق الثاني أن تجتنب سخطه وتتبع مرضاته وتطيع أمره، والحق الثالث أن تعينه بنفسك ومالك ولسانك ويدك ورجلك ، والحق الرابع أن تكون عينه ودليله ومرآته، والحق الخامس [أن] لا تشبع ويجوع ولا تروى ويظمأ ولا تلبس ويعرى، والحق السادس أن يكون لك خادم وليس لأخيك خادم فواجب أن تبعث خادمك فيغسل ثيابه ويصنع طعامه ويمهد فراشه، والحق السابع أن تبر قسمه وتجيب دعوته، وتعود مريضه، وتشهد جنازته، وإذا علمت أن له حاجة تبادره إلى قضائها ولا تلجئه أن يسألكها ولكن تبادره مبادرة، فإذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته وولايته بولايتك». (کلینی، الکافی، ج 2، ص 169، ح 2). معلمی بن حُنَیس می ‌گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: «هفت حق واجب دارد، هیچ حقی از حقوق نیست جز اینکه بر او واجب است، اگر چیزی از آنها را تباه گرداند از ولایت خدا و اطاعت از او بیرون می ‌رود و از آن بهره ‌ای ندارد». گفتم: من فدایت گردم، آنها [حقوق مسلمان بر مسلمان] چیستند؟ فرمود: «ای معلّی، من تو را دوست دارم، می‌ترسم آنها را تباه گردانی و از آنها محافظت نکنی و بدانی و عمل نکنی». معلّی گفت: من گفتم: توانایی نیست جز با خدا. امام علیه السلام فرمود: «آسانترین حق از آنها این است که آنچه را برای خود دوست داری، برای او نیز دوست بداری و ناخوشایند بدانی برای او آنچه را برای خودت ناخوشایند می ‌دانی. حق دوم این است که از خشم او دوری نمایی و رضایت او را بخواهی و از فرمان او پیروی کنی. حق سوم این است که با جانت و مالت و زبانت و پایت او را یاری برسانی. جق چهارم این است که چشم و راهنما و آینه او باشی. حق پنجم این است که اینگونه نباشد که تو سیر باشی و او گرسنه؛ و تو سیراب باشی و او تشنه؛ و تو پوشاک داشته باشی و او برهنه باشد. حق ششم این است که اگر تو خادم داری و برادرت خادم ندارد، خادم خود را نزد او بفرستی تا لباس او را بشوید و برای او خوراک بپزد و بستر خواب او را اماده کند. حق هفتم این است که سهم او را بپردازی و به دعوت او پاسخ بدهی و در هنگام بیماری از او عیادت کنی و هنگام مرگش جنازه او را تشییع کنی و آنگاه که دانستی او نیازی دارد، در نزدیکترین زمان برای برآورده شدن آن گام برداری و او را وادار نکنی که آن را از تو درخواست کند، بلکه خودت فورا اقدام نمایی. آنگاه که چنین کردی ولایت خودت را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خودت متصل نمودی» ✍دکتر محمد جواد حیدری عضو هیئت علمی گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه قم @MohammadJavadHeidari کانال مهندسی شخصیت و توسعه