زلال ذوالفقار
🔹️نثار اهل بیت نبی مکرم اسلام صلوات الله علیهم
🔹️ ای دلا ! باری دگر لب بازکن
نغمه با شوری دگر آغاز کن
کاروان بگذشت ای جانان به پیش
جانمانی از قطار عمر خویش
دیده واکن خیل یاران رفته اند
سربداران ، شب شکاران رفته اند
یاد دار آن عزم ، پای کوهسار
عهد بستی با مرام ذوالفقار
راه رندی ، عشقبازی پیشه کن
سخت در فرجام خود اندیشه کن
مثل مالک لشکری انبوه باش
کوه هم باشی برو تک کوه باش
سنگ در صحرای او فرتوت بود
صخره هم برهیبتش مبهوت بود
دررثایش آه حیدر یاد باد
" همچو مالک مادر گیتی نزاد"
کوه دیگر میثم تمار بود
موج و دریا درکف عمار بود
ااااااااا🔹️
جان فدای آن امام سبز پوش
دردلش فریاد غم اما خموش
نام حق را نای او فریاد کرد
کربلارا دست او بنیاد کرد
نا گهان منصور حق بردارشد
کربلا گنجینه اسرار شد
پرچمی باخط خون تصویر کرد
آیه های عشق را تقسیر کرد
موج خونش جوشش اعجاز بود
ختم او سرچشمه آغاز بود
شوردر فریاد حیدر یادباد
قاسم و عباس و اکبر یاد باد
ااااااااااا🔹️
من درآن جمعم که زهرا سرور است
جان فدای آنکه زینب پرور است
نازم آن سروی که بی انباز بود
تا نهایت با حسین دمساز بود
کیست زینب ؟ نورناب کردگار
کیست زینب ؟ جلوه ای از ذوالفقار
گوئیا چون طرح عالم ریختند
خون اورا با حسین آمیختند
شاه دین را محرم اسراربود
یادگار حیدر کرار بود
اااااااااا 🔹️
خون حق آفاق را دربرگرفت
ذوالفقار آیینه ای دیگر گرفت
مرد عشق و درسرش شور جهاد
سرور وسالار دین ، زین العباد
در نی اش صد سوز با راز و نیاز
سینه ای با یک جهان سوز و گداز
صدنیستان راز در سیمای اوست
نغمه های عشق هم از نای اوست
چهره ای دیگر که نوری ناب بود
خیمه گاه تشنگان را آب بود
آن عقابی که به عنقا راه یافت
نازم آن کشتی که دریا را شکافت
نام آن قرآن ناطق یاد باد
پیک نور صبح صادق یاد باد
با نگاهش ابر باریدن گرفت
آفتاب از عرش تابیدن گرفت
یاد آن طوری که یکسر نور بود
روی ماهش از نظرها دور بود
کوه جانش از دو عالم سیر بود
شیر بود و پای در زنجیر بود
ااااااااااااا 🔹️
ای دلا از نای جان فریاد کن
شمه ای از جان جانان یاد کن
خیز تا دریای عرفانم ببر
پیش سلطان خراسانم ببر
تاب دلها درشکنج موی او ست
کوه و دشت و عرش هم آهوی اوست
عرش عالم هم زمین طوس وی اند
جمله ذرات پا بوس وی اند
فوجی از جمع ملا ئک در حضور
غرق درنو رند ، دائم درعبور
مست می گردند بردور حرم
توشه می گیرند از خوان کرم
ای اماما مست گیسویت منم
جان پناه عشق ! آهویت منم
کیمیا کن تربت پاک مرا
سبز کن این باغ ادراک مرا
اااااااااااا🔹️
رودهای جاری ای از کوهسار
شعله هایی از تبار ذوالفقار
ساقی عرفان مبدء هم معاد
آن امام نور ، مولامان جواد
هادی امت که اورا سروری است
ساقی دیگر امام عسکری است
یک جهان برنایشان فریاد بود
موجشان بنیانکن بیداد بود
کشتی نو حند دردار هلاک
بادبان را از غم طوفان چه باک ؟
ااااااااااااااااا 🔹️
ای دل از درمان دردم یاد کن
نام آن گمگشته را فریاد کن
مهدیا سبمای پرنورت کجا ست ؟
آن دل بی کین و پر شورت کجاست؟
دیده هامان تا به کی گریان تو ؟
عاشقان را می کشد هجران تو
کی بساط ظلم برهم می زنی ؟
کی به دلهامان تو مرهم می زنی ؟
.
مهدیا ! این برکه را پر آب کن
تشنه ایم ای ساقیا سیراب کن
دیده هامان را به راهت دوختیم
درفراق روی ماهت سوختیم
کی شوم مبهوت بر آیینه ات ؟
راه یابم دردرون سینه ات ؟
دررکابت عدل را برپا کنم
جان خود را با غمت سودا کنم
هی نظر بررد پایت می کنم
با خیالت خواب راحت می کنم
گاه دربرگ گلی می بویمت
گاه سوی جمکران می جویمت
هرزمان فریاد تو فریان ما
کی رود یادت برون از یاد ما
🔹️ کلید واژه : زلال ذوالفقار ، اهل بیت ع ،
نورناب ، سلطان خراسان، مهدی ع
▪️عباس ایزدپناه / اسفند ۹۹
کانال مهندسی شخصیت و توسعه
@MohammadJavadHeidari