در سوگ پیامبر رنگ‌ها در معبد هنر مقدس: زنده یاد محمود فرشچیان هنر مقدس هنری ست که سرچشمه در حقیقت قدسی و وحیانی دارد؛ هنری که هدفش تنها پدید آوردن لذت زیباشناختی نیست، بلکه می‌کوشد معانی روحانی را متجلی سازد و انسان را با امر مطلق پیوند دهد. هنر مقدس از نظر ماهیت با هنر مذهبیِ صرف تفاوت دارد: هر اثر مذهبی الزاماً مقدس نیست، مگر آن‌که ساختار، شکل و محتوای آن، سرچشمه‌ای وحیانی داشته باشد و با قواعد سنتی که حامل این معناست، در پیوند باشد. در این هنر، هر خط و نقش، نشانه‌ای ست برای عبور از ظاهر به باطن؛ و هر رنگ، تجلی نوری ست از عالم مثال؛ درست مانند کاشی‌کاری‌های فیروزه‌ای مسجد شیخ لطف‌الله که با تکرار هندسی خود، نظم الهی را بازمی‌تابانند و آفرینندگانش، فرم، ماده و تکنیک را در خدمت پیام قدسی‌ درآورده‌اند نه برعکس. در روزگاری که از جهان راززدایی شده، هنر معاصر، در بسیاری از جلوه‌هایش، به بیان فردیت مطلق، تجربه‌های زودگذر یا حتی بازی‌های بصری صرف گرایش یافته است و بازار هنر، ارزش‌گذاری را بیش از آنکه بر اساس معنا انجام دهد، بر مبنای شهرت، قیمت و جذابیت رسانه‌ای بنا می‌کند. این همان فضایی است که می‌توان آن را «جهان تقدس‌زدایی‌شده» نامید؛ جایی که امر قدسی به حاشیه رانده شده و هنر، گاه از رسالت دیرینه‌اش به عنوان زبان حقیقت، فاصله گرفته است. در چنین روزگار و فضایی، حضور هنرمندی چون محمود فرشچیان، نه فقط غنیمتی برای هنر ایران، بلکه حجتی برای امکان تداوم هنر مقدس بود. فرشچیان با بهره‌گیری از سنت کهن نگارگری ایرانی-سنتی که در تار و پود خود با عرفان اسلامی و حکمت ایرانی آمیخته است-توانست آثاری بیافریند که همه‌ی ویژگی‌های هنر مقدس را به بهترین وجه در خود داشتند. او به جای بریدن از گذشته، با آن وارد گفت‌وگویی خلاق شد؛ سنت را نه تقلید مکانیکی، بلکه سرچشمه‌ای زنده دید که می‌تواند در قالب‌های نوین جاری شود. نگاره‌های او-از عصر عاشورا گرفته تا ضامن آهو-نه روایت‌های صرفاً تصویری، بلکه دعوت‌هایی به تأمل و خشوع‌اند. در عصر عاشورا، ترکیب رنگ‌های گرم و خاکی با حرکت مارپیچی اسب‌ها و قامت خمیده زنان، فضایی می‌آفریند که مخاطب را به عمق واقعه می‌برد؛ گویی نوری غم‌آلود اما آسمانی، از دل حادثه می‌تابد. در ضامن آهو، هاله‌ای از نور، مرکز ترکیب‌بندی را در بر می‌گیرد؛ آهوان با نگاه آرام و اطمینان‌بخش خود، پیامی از پناه و امنیت در سایة ولایت را منتقل می‌کنند. حتی در آثار کمتر شناخته‌شده‌اش که از اشعار حافظ یا مولانا الهام گرفته‌اند، همین ویژگی مشهود است: رنگ و خط، صرفاً وسیله تزئین نیستند، بلکه زبان رازورزانه‌ای‌اند برای بیان حقیقتی که تنها با چشم سَر دیده نمی‌شود. او در کار خود تسلیم حقیقت بود و هر حرکت قلمش، ذکری خاموش برای او و برای مخاطبانش بود، و هر ترکیب‌بندی، یادآور جهانی بود فراتر از ماده. این پیوند میان زیبایی و حقیقت، میان فرم و معنا، راز ماندگاری هنر اوست. درگذشت او ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر برای فرهنگ و هنر ایران و جهان است. یاد و نامش تا ابد زنده خواهد ماند و آثارش، چون محرابی نورانی، همواره دل‌ها را به سوی حقیقت راهنمایی خواهد کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد. محمود شیخ