روانترین جمله بر زبانش جملهٔ «نمی‌دانم» است! از خصوصیات [ معلّم طبم در بیروت، ویلیام] واندایک خضوع و حجب واقعی حقیقی او بود. بیشتر از هر جمله‌ای جملهٔ «نمی‌دانم» برزبانش جاری بود. البته همان را که او می‌گفت نمی‌دانم هزار دانستی در آن مُضمر بود ولی او سرحد می‌دانم و نمی‌دانمش با باقی مردم فرق داشت. من چند نفر دیگر جنس او در عمرم دیده‌ام که استنباط می‌کنم از جهات اشتراک بين مردمان درجه اول محسوب است: علامه دانشمند آقای میرزا محمدخان قزوینی همان خصوصیات را دارد و روانترین جمله بر زبانش جملهٔ «نمی‌دانم» است، اصطلاحات مخصوص دارد که هر کس با او بحد کافی نشست و برخاست کرده یا در آثار و نوشته‌ها و تحقیقات او تتبع کرده برمی‌خورد که در مقام تحقیق و بیان مطلب درجات مختلف دارد: «نمیدانم» «با قرب احتمالات» «بظن قريب بیقین» «باحتمال قوی» «باحتمال بسیار قوی» «یقیناً» «بطورقطع و یقین» «بدون شک و تردید» و امثال آن که هر یک بجای خود استعمال شده و از بکار بردن هر عبارت همان معنی را مقصود دارد که از عبارت برمی‌آید، به اضافه بسیار در بیان ساده است، در همهٔ گفته‌های خود شک را راه می‌دهد از هر کسی حاضر است بشنود. دیگر از اشخاصی را که با همان خضوع و فروتنی دیده‌ام پروفسور آلبرت انشتین عالم معروف عظیم است که در مقام خود اگر دنباله این یادداشت‌ها ادامه یابد از هر یک چیزی خواهم نوشت. (غنی، 1361: ج1، 6/125) مأخذ: غنی، قاسم. 1361. زندگی من. به‌کوشش سیروس غنی و هاله اسفندیاری. تهران: انتشارات آبان. @mirasmaktoob .