✳️ جايگاه علوم ادبي براي تحقق اجتهاد فرآيند اجتهاد به خوبي نشان مي‏دهد که براي تحقق آن، تحصيل علوم ادبي اجتناب‌ناپذير است. اين امر با امعان توجه به چند نکته قابل اثبات است: يک: منابع اصلي اجتهاد و فهم دين قرآن و روايات است که مهمترين شاخصه آنها عربي بودن متون آنهاست. به عبارت روشن‌تر، همه آيات قرآن و همه روايات اهل بيت^ و نيز ساير منابع تاثيرگذار در تحقق اجتهاد؛ نظير کتب تاريخي، سيره، علوم حديث، رجال و دراية در قالب زبان عربي در اختيار ما قرار دارند. معناي اين سخن آن است که براي مطالعه، بازخواني و مراجعه به آنها بايد علوم ادبي را فراگرفت که شامل لغت، صرف، نحو و علوم بلاغي است. بسياري از صاحب‌نظران با تاکيد فراوان در باره نقش مستقيم و تاثيرگذار اين علوم در فرآيند اجتهاد به تفصيل سخن گفته‌اند که بررسي آنها مجال ديگر مي‏طلبد. تجربه نيز به خوبي نشان داده که هر چه تضلع و احاطه طلاب نسبت به اين علوم بيشتر باشد، آنان از توان بيشتر در استنباط آموزه‏هاي ديني برخوردار مي‌گردند. آن چه که در اين جا بايد مورد تاکيد قرار گيرد، ضرورت اجتناب از افراط و تفريط در اين زمينه است که متاسفانه گاه حوزه‌ها با آن دچار شده‌اند؛ به اين معنا که گاه در دوره‏هايي از تاريخ حوزه، چنان به علوم ادبي بها داده شده و وقت و عمر طلاب و فاضلان حوزه به خواندن، مباحثه و مطالعه کتب مختلف ادبي اختصاص يافته است که گويا قرار بوده که آنان در زمينه هر يک از اين علوم به اجتهاد برسند. در حالي که نبايد از اين نکته اساسي غافل شد که نقش علوم ادبي در فرآيند اجتهاد، تنها نقش مقدمي، آلي و ابزاري است و قرار است يک فاضل حوزه با فراگيري آنها، توان لازم براي استنباط را تحصيل نمايد. بنابر اين قرار نيست که کسي در لغت، صرف، نحو يا علوم بلاغي به درجه اجتهاد برسد و خود بتواند در حد صاحب‌نظران هر يک از اين علوم، اظهار نظر کرده و به نقض و ابرام آراء بپردازد. البته ظهور چهره‏هاي ادبي در ميان حوزه در گذشته و حال همچون شيخ بهايي، اديب نيشابوري و مدرس افغاني، هماره مي‏تواند به عنوان امتيازي براي حوزه تلقي گردد، اما چنان نيست که بتوان اين امر را به عنوان سيره جاري و مورد تاييد براي همه حوزويان مورد تاکيد قرار داد؛ زيرا معناي آن اين است که مقدمه جاي ذي‌المقدمه را بگيرد و فاضلان حوزه به جاي اجتهاد در فهم دين، در علوم ادبي به اجتهاد برسند. از سويي ديگر، روند تفريطي نيز نامطلوب است؛ به اين معنا که گاه از نقش و جايگاه علوم ادبي چنان کاسته مي‌شود که شماري از حوزويان اصل فراگيري اين علوم ر ا مورد تشکيک قرار مي‏دهند. به عنوان نمونه گاه شنيده مي‌شود که فراگيري علوم بلاغي چه فائده‌اي در فرآيند اجتهاد دارد؟ نتيجه نگاه تفريطي آن است که عموم منابع ادبي پيشين به کنار گذاشته مي‏شود و افزون بر کاستن از محتوا، از حجم کتب نيز کاسته شده است و گاه همان منابع محدود موجود، به درستي مورد بحث و بررسي قرار نمي‏گيرد. در پي چنين رويکرد تفريطي، گاه به طلابي برمي‏خوريم که قريب ده سال يا بيشتر در حوزه اشتغال به تحصيل دارند و قادر به مطالعه کتب قديم يا جديدِ عربي نيستند و فاقد توان لازم براي تحليل ادبي يک آيه يا روايت هستند. توصيه ما حرکت منطقي و معتدلانه در برخورد با علوم ادبي است. معيار چنين حرکتي تحقق توان لازم براي فهم الفاظ، عبارت‏ها و مداليل يک آيه يا روايت است؛ يعني همان روشي که در ميان فقهاء بزرگ گذشته؛ همچون صاحب جواهر، شيخ انصاري و آخوند خراساني رايج بود و آنان دقت‌هاي فراوان در تعامل با رواياتي همچون حديث رفع، احاديث استصحاب و احاديث ناظر به قواعد فقهي به خرج دادند، در حالي که هيچکس ادعا نکرده که فقيهاني أمثال شيخ انصاري در علوم ادبي داراي قوه اجتهاد بوده‌اند. برگرفته از کتاب «راهنمای تحصیل در حوزه» جلد دوم، اثر استاد علی نصیری لینک کتاب در سایت طاقچه: https://taaghche.com/book/38699 🆔 eitaa.com/alinasirigilani 🌐 www.maref.ir