﷽ رُوِی اَبُوحَمَزةُ ثُمالی قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَیهِ السَّلامَُ وَ هُوَ يَقُولُ: «عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جِيفَةٌ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ تَعَالی وَ هُوَ يَرَى الْخَلْقَ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَمُوتُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدَارِ الْفَنَاءِ وَ تَرَكَ دَارَ الْبَقَاءِ» ترجمه: شگفتا نسبت به کسی که متکبّر و فخر فروش است در حالی که دیروز نطفه بی ارزش و فردا مردار متعفن است. و شگفتا از کسی که در خداوند شک می‌کند در حالی که مخلوقات ر ا می‌بیند. شگفتا و بسیار شگفتا از کسی که مرگ را انکار می کند؛ در حالی که در هر روز و شب می‌میرد. شگفتا و بسیار شگفتا از کسی که نشئه آخرت و قیامت را انکار می‌کند، در حالی که روزگار و دنیا را می‌بیند. و شگفتا و بسیار شگفتا از کسی که برای خانه فانی دنیا عمل و تلاش می کند ولی خانه آخرت همیشگی را ترک می‌کند و برای آن کاری نمی‌کند. شرح: ابو حمزه ثمالی که معروف است از اصحاب امام زین العابدین صلوات الله علیه است، می‌گوید: شنیدم حضرت این جملات را می‌فرمود: شگفتا! نسبت به کسی که دیروز نطفه بود؛ یعنی منی بود، فردا مردار است. هم دیروز یک موجودی بود که آدم از او تنفّر داشت، هم فردا، «عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ»؛ آن کسی که خود بزرگ بین است و فخر فروش است، چهار سناّر گیرش آمده، فهمیدی؟! باد افتاده توش. یک کاغذ پاره دستش دادند، مثلاً فرض کنید، یک سِمتی به او دادند، به اصطلاح ریاست؛ این چهار سنّار یابو برش داشته، او هم یک کاغذ پاره دستش است، یابو برش داشته است. خدمتتان عرض شود. «عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ» بعد حالا خودش را گم کرده، خود بزرگ بین شده، فخر فروشی می‌کند؛ هم مال را می‌گیرد و هم جاه را می‌گیرد، هر دوتایشان را. یک روایتی من به ذهنم آمد، الان، اگر ان شاءالله حافظه‌ام کمک کند، حالا می‌گویم، بله. «مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ» من گفتم از علی(ع)است ، از جدّ بزرگوارش، ، «مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ» آن تعبیر این است؛ چه رسیده به انسان که بیاید منم منم منم بکند، منم کیه؟ فهمیدی؟! «...فَهُوَ بِالاَمسِ نُطفَةٌُ...» در آنجا دارد« کَدِِرَةٌ ...» یک آب منی است؛ می فهمی چیه؟! حتّی صاف هم نیست، هان! می‌گوید مثل اشک چشم ، نه خیر کدر هم هست، رنگش را هم ببین، تیره، تار «وَ هُو غَداً جِيفَةٌ قَذِرَةٌ» فردا هم یک مردار بدبو است، وقتی که مُرد. وسط‌ها هم می‌فهمی این چه خبر است؟ «وَ هُوَ یَحمِلُ بَینَ ذلک عَذَرَةٌ» این وسط ها می دانی چیه؟ هان! یک کسی است که نجاست حمل می کند، این ور، آن ور می رود، شکم پر است از... ای کپسول فلان، چه خبرت است؟ مثلاً، تعارف هم ندارد،ها! همچین صریح بگم، هان! آن وقت‌ها می‌گفتند: از خر شیطان بیا پایین. نه! من یک چیز دیگر می‌گویم و، او این است که تو خر شیطان شدی، شیطان سوارت است، نه تو، سوار خر شیطان هستی. تو خر شدی، شیطان سوارت است، فهمیدی؟ آره! این‌ها هم از کلمات قصار بنده. فهمیدی؟ می‌خواهد بگویی؛ از خر شیطان بیا پایین. نه! من این را نمی‌گویم؛ من می‌گویم: خر شیطان نشو. فهمیدی چه می‌گویم؟! سوارت شده، یابو برت داشته چه خبر است، چهار سنّار که این نمی‌کنه و منم! منم! خبرها نیست. «عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جِيفَةٌ» این که مال تو بود. «وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ»؛ شگفت، خیلی هم شگفتی، «لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى الْخَلْقَ»؛ کسی که شک به خدا می کند و حال این که چیه؟! مخلوقات را می‌بیند. می‌فهمی چه می‌فرماید؟ حالا بهت می‌گویم. بیاورم سطح‌اش را پایین. الآن برو توی خیابان، درست است یا نه؟! چشم‌ات می‌افتد به ماشین‌ها دارند می‌روند. درست است یا نه؟! ازت سؤال کنند که آقا! این ماشین چی چیه؟ می‌گوید، پیکان است. درست است یا نه؟ یعنی چه پیکان است؟ یعنی مال کارخانه پیکان است، سازنده دارد. درست است یا نه؟ آن چی چیه؟ می‌گوید مال فلان کارخانه است. درست است یا نه؟ زود سازنده‌اش را می‌گوید، کارخانه‌اش را می‌گوید، چطور شد، این ماشینی که دارد می رود، هی تند تند می‌گویی، این مال کجاست؟ آن را کی ساخته ...........