من و زاویه‌ها هر عکسی توی گروه می‌گذاشتیم یک ایرادی ازش می‌گرفتند. هول هولی متن می‌نوشتم و یک عکس کادربندی نشده هم پشت بندش می‌فرستادم تا خانم اِدیتور توی قالب بنشاندش. همان چهارچوبی که برای روایت کربلای‌کرمان آماده شده بود. از نظر خودم خوب بود، اصلا عکس ها باید حال بد و بدوبدو ها را نشان می‌داد. این نظر خیلی از هم گروهی ها هم بود، اما خانم اِدیتور تا عکس هارا قاب کند، سه‌چهارباری به روح پرفتوحمان صلوات های بلندبالایی می‌فرستاد:« کادر ندارید، کیفیت کمه، زاویه عکس‌ها خوب نیست...» من در حالت نرمال هم، از زاویه ها فقط زاویه‌منفرجه، ۱۸۰درجه... را به‌یاد دارم. چند‌سالی هم هست زاویه‌دید نویسندگی را...! آن هم با کلی تمرین. تازه اگر متن قصد پیچاندن نداشته باشد. که آن‌وقت مجبورم به صرف کردن چندم‌شخص‌های عربی و فارسی تا دوزاریم صاف شود و بفهمم قلم دست کیست... من توی کرمان، زاویه خودم با دنیارا هم گم کرده بودم و این‌ها انتظارات زیادی بود. اصلا روزهای بعدازحادثه شرایطی نبود که بخواهیم ژست بگیریم و از هر سوژه ده‌تا عکس بگیریم تا مطلوبمان ظاهر شود. اگر دست وبالمان نمی‌لرزید، حتما اشک‌وآه خانواده شهدا و جانبازان خجالت زده‌مان می‌کرد که بخواهیم خودمان را کج‌وکوله کنیم، لنز در چشم‌های ترشان بدوزیم و چیلیک چیلیک عکس بگیریم. تازه اگر منطقه امنیتی نبود. و مثلا حراست بیمارستان آخرسر گوشی‌هایمان را چک نمی‌کرد که مبادا از بیماران عکسی گرفته باشیم... اما با همه این احوالات قبول داشتم و علاقه داشتم که کمی دست به دوربینم را تقویت کنم. این شد که پیشنهاد جذاب استاد را وسط هوا و زمین گرفتم. و دو روز پیش با رفقا باروبندیل بستیم به مقصد بافق، برای یک کارگاه دوروزه عکاسی. تا به گفته استاد خشاب‌های اسلحه تکمیل شود...ان‌شاءالله... ✍ محفل نویسندگان منادی👇 https://eitaa.com/monaadi_ir